نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 266 یعزیزم ‌ نیما و مهراوه ام، حکم محکومیت پدر و فرهاد ‌ شود از خبریکه شنیده ‌ قلبم فشرده می ی ‌ شود، قلب ما، من، تو نیمای عزیزم و تو مهراوه ‌ عزیز. قلبمان فشرده می ایتبدیلشده است ‌ نازنینم. ملاقاتاز ما دریغشده استو تلفن بهشکنجه دهیم نباشد. و ما همچنان به مانندِ هزاران انسانیکهگرفتار ‌ که ترجیح می پرسید «پدر و مادر ‌ پرسیم «چرا؟» وشما می ‌ اند ازخود می ‌ ستم قضاییشده عنوان یک مادر باید نامه ‌ اند؟» من به ‌ ما و دوستمان، فرهاد عزیز، چهکرده را از کجا شروعکنم تا در چنینشرایطسختی با شما مادرانه سخن بگویم و مثل یکمادر از دردهایشما بکاهم؟ چه باید بگویمکه در تندباد ظلمی هایشماکوچکو نوپا هستند.آری، ‌ رود، هنوز شانه ‌ ی ما می ‌ که بر خانواده عدالتی را بر پدر و ‌ های شما تاب تحمل این بی ‌ بر این باورند که شانه ‌ همه مادرتان ندارد، اما به راستی شما تاب تحمل سکوت ما را در مقابل آنچه گذشت، داشتید؟ ‌ یما می ‌ جلویچشمانهمه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2