نامه‌های زندان

269 نسرین ستوده جفو مارشای عزیز، سلام این رو بیشتر ‌ فرستم، از ‌ دانید که این نامه را از داخل زندان برایتان می ‌ می دوستدارم از آزادیسخنبگویم. پساجازهدهید از آرزوهایمباشماسخن شده ونگفته و آرزوهاییکه با ‌ های رفته ونرفته، از سخنانگفته ‌ بگویم. از راه هاییکه به دستکسانی چون شما ‌ اند. هنر ‌ اند و آنهاکه بر باد رفته ‌ ما مانده به زندگیِ بشری بخشیده شده است، بهکسانی چون من در سراسر جهان ی عدالت و آزادی مدد رسانده است. من قدردان این ‌ برای برپایی مجسمه هایی در ‌ ی جمعی هنوز در ما انسان ‌ ها هستمکه اگر غرور و اراده ‌ همراهی ها است. ‌ ی زمین باقی است، از این همراهی ‌ یکره ‌ اینگوشه سازند، دنیای ‌ طورکه دنیایسیاستمدارانراسیاستمدارانمی ‌ اماهمان هاییکه دوستداریم باهمکار ‌ سازیم. انسان ‌ ها می ‌ شهروندانرا نیز ما انسان فرهنگیکنیم، بازیگرو تماشاگرِ رفتارشهروندانکشورهایدیگر باشیمو با ها ‌ تواند از سر دشمنی، انسان ‌ آنها در تبادل و تعامل باشیم. هیچ دولتی نمی ها را از انسان ‌ شان منعکند. هیچ دولتی حق ندارد انسان ‌ را از روابط انسانی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2