نامه‌های زندان

271 نسرین ستوده نیما، پسر عزیز و دلبندم، سلام رسد، حالت خوب باشد و مشغول ‌ امیدوارم تا این نامه به دستت می هات هستم و چقدر همیشه از ‌ ای باشی. عاشق بازی ‌ های خوشمزه ‌ بازی یپیشکه ‌ کردم وچقدرخاطره دارم. یادتهستدفعه ‌ بازی با تو کیفمی کردیم. وای ‌ بازی می ‌ تازه آزاد شده بودم، باهم با دو تا بشقابکوچک توپ اش در ذهنم باقی ‌ که من چقدر آن بازی را دوست داشتم و چقدر خاطره کنیم. اطمینان ‌ آیم. دیر یا زود، دوباره ما باهم بازی می ‌ مانده. من دوباره می دارم. فقط قول بده حتی اگر بزرگهم شدی با من بازیکنی. بازی با تو را دوست دارم. کسجز تو نباید ‌ ام به هیچ ‌ کنم بابتدستگیری ‌ نیما جان، احساسمی داند موضوع از چه قرار است. بابا که همراه ‌ پاسخگو باشم. مهراوه می ی ما و دیگران و البته منتقدانیکه به روشم و هدفم ‌ عزیزی است برای همه انتقاد دارند، حق آنهاست. اما پاسخگویی به آنها از جنسی متفاوت است؛ از جنس برابر. اما پاسخگویی به تو از جنسی دیگر است. تو فرزند من هستی و این رابطه برابر نیستو این به قول آلوین: «داغونمکرده».

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2