نامه‌های زندان

277 نسرین ستوده ی آن استکه به زندان ‌ جوامعی مثل ما دردناک است، اما بیش از آن، ارائه شود. ‌ و اذیتو آزارهای قضاییختم می ام برایتان بازگو کنم. ‌ ای از جوانی ‌ بگذارید داستان خود را با خاطره من دیپلمم را دو سال پس از وقوع انقلاب در ایرانگرفتمکه مصادف با ی تحصیلم ‌ ها بوده استو لاجرم ادامه ‌ انقلابفرهنگی و تعطیلی دانشگاه درنگ عضو ‌ در دانشگاه با وقفه مواجه شده بود. شادمان از این وقفه، بی مان شدم. به یاد دارم روزهای ‌ ی عمومیِ واقع در پارک محلی ‌ کتابخانه هایمختلفزیر و رو ‌ دان کتابخانه را براییافتنعناوینکتاب ‌ متمادیبرگه یعناوین ‌ رفتم، تقریباً همه ‌ کردمووقتیبا عناوینبازیافته نزدکتابدارمی ‌ می هایی راکه ‌ ی هولناکی بود. هرگز تلخی لحظه ‌ پاکسازی شده بودند. ضربه برم. مضافاً ‌ ها در کتابخانه موجود نیست، از یاد نمی ‌ یافتم اینکتاب ‌ درمی ها هم میسّر نبود، زیرا چاپ ‌ فروشی ‌ ها در کتاب ‌ آنکه دستیابی به اینکتاب ی ‌ و انتشار آنها ممنوع شده بود. بعدها با ورود به دانشگاه و تحصیل رشته ها مشمول ‌ حقوق، با قانون مربوط به این موضوع آشنا شدمکه چگونهکتاب ی دولتی ‌ شوند و چگونه چاپکتاب منوط به صدور اجازه ‌ پاکسازی می است و هنوز هم این قصه ادامه دارد و هنوز هم سانسور در چند مرحله عنوان مثال، منکه قریب یکسال است در ‌ شود. به ‌ به خواننده تحمیل می برم، هربار که همسرم با مشکلات فراوان چند جلد کتاب ‌ زندان به سر می اند ‌ هاییکه قبلاً توسط وزارت ارشاد بررسی شده ‌ فرستد ـکتاب ‌ برایم می ی مجدد زندان ‌ ها در انتظار اجازه ‌ ها] ماه ‌ اند ـ [کتاب ‌ و مجوز چاپگرفته کند. این داستانِ ‌ آخر هم زندان از دادنکتابخودداری می ‌ ماند و دست ‌ می ی زمین استکه این روزها از عدالت و آزادی تهی ‌ ای از کره ‌ زندگی گوشه شده است.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2