نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 348 رضایعزیزم، سلام ای ‌ خواهد برایت نامه ‌ هاست دلم می ‌ امیدوارم حالت خوب باشد. مدت شود. به روزهای ‌ دانی دلم برایتخیلی تنگمی ‌ شد. آخر می ‌ بنویسم. اما نمی وگوی ‌ گفتدریچه ی ‌ کنم. به روزهاییکه در مجله ‌ اول ازدواجمان فکر می سالگذشته است. روزهایسختی ۲۸ دیدیم و... از آن روزها ‌ یکدیگر را می بر زنانگذشته است. اما روزهایسختی هم بر مردانگذشته است. قدرت ها باید به دلیلیکنترل شوند، ‌ ی انسان ‌ کند. همه ‌ گر همه راکنترل می ‌ کنترل و گرنه... اندیشیدم. چه عاشقانه ‌ کنمچقدر ساده می ‌ من با خود همیشه فکر می دیدم. چه شوری در من بود. چگونه با آن همه پوشش و ‌ همه چیز را می زد و مرا آرام ‌ حجابوکنترل مداوم، در درونم آنهمه شور و هیجانغل می شدیم و شما را عاشق ‌ هایمان عاشق می ‌ گذاشت؟ چگونه ما با روسری ‌ نمی کردم؟ هر کاری بخواهم ‌ کردیم؟چگونه در آن فضا با خود فکر می ‌ خود می راند؟ یک روز در ‌ توانم بکنم؟ راستی چه نیرویی ما زنان را به جلو می ‌ می شناختم. با طلبکاری ‌ نشریه بودم. روز دیگر فمینیستی بودمکه خودم را نمی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2