349 نسرین ستوده کردم، با طلبکاری بیشتر در آزمون وکالت تمام در آزمون دانشگاه شرکتمی کردم. ها عبور می آسایی از آن آزمون کردم و هربار به طرز معجزه شرکتمی ایسوزان به طرف چه رازی استدر نادانی ما آدمیانکه ما را همچونگلوله هایمان برای کند؟ خسته و رنجور از زخم دوزخ یا شاید بهشت پرتاب می کنیمکه دیگر دور اینکارها نگردیم. خود را هزارمین بار با خود عهد می گوید، گیریمکه چه چیز را تغییر دادی؟ اما همان صدا می به استهزا می شود؟ و باز پوزخند ی دنیا چگونه می اگر همینکارها هم نباشد، چهره وپا زدیم و آمیز دست و سکوت به این همه بلاهت... در دنیایی تناقض آید یکبار مهراوه،که در آن زمان شش خبر بودیم. یادتمی خودمان از آن بی سال بیشتر نداشت، یکسؤالساده از من پرسیده بود. او گفت: «اگر اینها گیرند؟» و من جو) زنان را دوست ندارند، چرا چند تا زن می (مردان سلطه دانستم باید چه جوابی به او بدهم. این، آن تناقضی بودکه ما را در خود نمی احاطهکرده بود. دانیکه این جملات موقتی کنم. اما می ات می هایم خسته با حرف شود و شود و دوباره وقتی سطرم تمام می است. دوباره حالم خوب می کنم، دوباره همان گذارم و وقتی زندگی را از اول سطر شروع می نقطه می شوم. نسرینمی بوسمتو دوستتدارم می فعلاً بدرود نسرین ۱۳۹۸ آذر ۷ اوین ـ بند زنان ـ پنجشنبه شب ۱۱:۱۰ ساعت
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2