نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 352 یپستی] ‌ [نامه یعزیزم، سلام ‌ مهراوه رسد، حالتخوب باشد. این روزها تازه ‌ امیدوارم تا این نامه به دستت می ام. ابتدای داستانکه خوب است ‌ کردهبرادرانکارامازوف شروع به خواندن شود. دیروز ملاقاتحضوری داشتیم، اما اینقدر وقت ‌ تا ببینم آخر چه می کنم اصلاً ندیدمتان. امروز صبح هم یک تماس ‌ کم بودکه احساس می تلفنیکوتاه در وقت اضافه داشتم، اما بعدازظهر هم در وقت خودم زنگ زنم. ‌ می مهراوه جونم،گاهی خیلی احتیاج دارم یک مرخصی دوساعته به من دادند تا من بدو بیامخونه و دوتایی بریم تئاتر. خیلی دلم برایتئاتر تنگ ‌ می رفتیم ‌ شده، مخصوصاً اون عصرهای زمستون و پاییز که دوتایی تئاتر می چسبید. اما چه میشهکرد! حالا تو هر روز یککنسرتمیری. ‌ خیلی بهِم می ری؟ فرزان چی بود؟ آها... فرزانِ ‌ خوشبگذره. امروز داریکنسرتکی می فدوی. البته ببخشیدا، حواسم هستکه اینکنسرت رو دیروز رفتی.گفتم شاید امروز هم یککنسرتدیگه بری. بوسمتو تا حد ناممکن دوستتدارم ‌ می خودمبیشترین ماماننسرین اوین ـ بند زنان ۱۳۹۸ آذر ۲۵

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2