های زندان نامه 36 رضایعزیزم، سلام ها برایم آورد. امروز نازنین به زندان بازگشت و خبرهایی را از تو و بچه ها، اینکار را در یگرفتاری وجود همه دانیچقدر خوشحالشدمکه با نمی ها وصفایتجلوتر از تصور کارهایتگنجانده بودی. طبق معمول خوبی امکه تو ام و به خودت همگفته کند. بارها به دوستانمگفته من حرکت می ام، یا در ایکه من انتظار داشته تر از آن چیزی بوده تر و نازنین خیلی خوب گنجیده است. تصورممی رضا جان، نازنین به منگفتکه تو نگران آثار اعتصابغذایمهستی. ایکه داشتهیچ اثر سوئی بر من یسنگینی ها با همه باورکن آن اعتصاب جان بوده باشم، ولی بودم. هرحال باورم نمیشه اینقدر سخت نگذاشته. به ام خواهم از دلتنگی مثل اینکه ژن مقاوم باباکار خودش راکرده بود. نمی ام ی افتخار وسربلندی بگویم. چون بیشترین دلتنگی را برای تو دارمکه مایه خواهم روزیصد بار به تو بگویمکه «دوستت دارم». هستی. ولی می ها به دست هاییکه هست را لطفاً طبق شماره تلفن رضا جان، نامه توانی آدرس ایمیل احمد را پیدا کن و به صاحبشان برسان و اگر می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2