نامه‌های زندان

361 نسرین ستوده یپستی] ‌ [نامه نیمایعزیزم،سلام ایم و دلم برایت لک ‌ امیدوارم حالتخوب باشد. دو هفته ملاقات نداشته هاتکه خیلی با ‌ هات، ضایع کردن ‌ زده، برای مهربونیت برای شیطنت شی. ‌ کنی و باعثخنده می ‌ خونسردی و اقتدار، دیگران را ضایع می رم و ‌ ها از ساعتهشت تا نُه میام حیاط و راه می ‌ نیما جون، منصبح کنم. اون ساعت، حیاط ما خیلی خلوته و دو نفر بیشتر نیستیم. ‌ نرمشمی پیچه و سرمای ‌ ها نشستن توی حیاط می ‌ هاکه روی شاخه ‌ اما صدای پرنده های ‌ ندازه. تویحیاطما یکباغچه هستکه بوته ‌ صبحِ اینجا منو یاد تو می شینن ‌ های بیرون حیاط می ‌ ها سر درخت ‌ رز توش هست، اما گنجشک کنن. اونا سر یکی از درختا لونه ساختن و من همیشه ‌ جیک می ‌ و جیک هایی رو که ‌ های درخت ‌ برای نرمش روبروی درختا وایمیستم تا سرِ شاخه های خودم، تو و ‌ کشند ببینم و بیشتر یاد گنجشک ‌ تو حیاط ما سَرَک می کشد و ‌ مهراوه بیفتم. از اونجا خیالم به آسمانکه بالای سر ماست پر می کنم و باهات ‌ کنم و فقط به تو فکر می ‌ من اینطوری زندان را فراموش می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2