363 نسرین ستوده یپستی] [نامه یعزیزم، سلام مهراوه رسد،حالتخوبباشد. دوهفته ملاقات امیدوارم تا این نامه به دستتمی ایم و دلم برایتخیلی تنگشده است. امروز پنجشنبه استوگفتم نداشته برایتان یک نامه بنویسم تا حالم بهتر شود. از اون روز که ما ملاقاتمان کردمکه الآن شکایت، بازرسی اش با خودم فکر می خرابشد، در راه همه ی این فکرها را خاموشکردم. با خودم و... هزار کار دیگر. اما ناگهان همه آیند و ملاقات کنم، مطمئن بودم خودشان می گفتم اصلاً و فعلا کاری نمی طور هم شد. بعد از آن با افسر جانشینکه به بند آمده دهند،که همین می پور به بود صحبتکردم وگفتم روزهای ملاقات حضوری، خانم حسین سالن ملاقات نیایند. و ت کید کردمکه خودم باهاش مشکلی ندارم، چون هرحال موضوعی مربوط به سالگذشته بوده و تمام شده. اما الآن ایشان به نیایند. افسرجانشینهمکاملا قبولکرد وگفتکه منحتماً با دفترصحبت خواهم کنم. اما مهراوه جان، من با آن قدرتیکه در تو سراغ دارم می می خواهشکنم اصلاً با اینخانمکاری نداشته باشی. یا بنشیند یا ننشیند، مهم
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2