های زندان نامه 38 رضایعزیزم، سلام ات به دستم رسید. مثل زندگی بودکه در وجودم آواز یگذشته نامه هفته خواند. آن شخصیتمهربان وصمیمیکه همواره در کنار خود داشتم، می ام، آن شانس بزرگ، همه روبرویم نشسته بود ی بزرگ زندگی آن سرمایه ترین شانس ما آن است زد. چه خوبگفتیکه بزرگ و با من حرف می که همدیگر را داریم و چه خوبگفتیکه معلوم نیست چرا بازجو این فهمد که تا وقتی ما یکدیگر را داریم، امکان ندارد شکسته شویم. را نمی دانم کسهم نیستیم. رضا جان، می شکنیم و در پیشکستنهیچ هرگز نمی هرحال اگر بگویم هیچ که همچنان نگران وضعیت ما در اینجا هستی. به ام. یکسالن بزرگبا تلویزیون و ملالی نیستجز دوریشما، راستگفته سردکن و فرشو تخت در اختیار ماست. خرید از فروشگاه یخچال و آب کنیم و حسابی تمیز بار داریم و خودمان سالن را نظافت می و میدان تره ها ای بودکه نگران بچه طورکهگفته بودیمنچند هفته داریم. همان نگه می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2