39 نسرین ستوده ها برطرف شده بودم، ولی باز با ملاقاتحضوری و دیدن شما این نگرانی ام است. ی بزرگزندگی ام به همانسرمایه شد. بازهم تکیه های این ده ماه برای تو و دانی وقتی به سختی رضای عزیزم، نمی کنم چقدر خداوند را شاکرم؛ به روزهاییکه حکمم صادر خودم فکر می شده بود و تو را نیز همزمان بازداشتکرده بودند، به روزهاییکه دو ماه هایم را ندیده بودم، روزهاییکه در اتاق انفرادی سوگوار پدرم تمام بچه بودم، هشت ماهیکه از ملاقات حضوری با تو عزیز دلم محروم بودم و تنها بعد از هشتماه بودکه توانستم تو را ببینم و در آغوشبگیرم. روزهای ی این تهدیدها سختی بود. اما خدا را شاکرمکه نه تنها نشکستم، بلکه همه ام تکرار هاییکه دیگر در زندگی های طلایی تبدیل شد. فرصت به فرصت بودم، تا ۲۰۹ توانم برایت بگویمکه تا وقتی در بازداشتگاه شوند. نمی نمی زودتر آزادشوم. اما چقدرخوبشد این آرزوی خواستهرچه کجا دلم می آمدم تا با زنانِ دربندِ ایرانی من برآورده نشد. زیرا اگر من به بند عمومی نمی از نزدیکزندگیکنم، از بازداشتم جز سختی و مشقتچیزی عایدم نشده بود. کنند و اینجا در بند زنان زندانی سیاسی، رؤیاهای بزرگی زندگی می بخشند. آنانکه بابت عقایدشان دربندند از مسیحیان و بهائیان زندگی می هاییکه در صلح و صفا با یکدیگر ها و لائیک و مسلمانان تاکمونیست ها بذر دشمنی نیفکنند، کنند، همگی ثابتکردند که اگر دولت زندگی می توانند زندگی شادی را در کنار یکدیگر تجربهکنند. من شک ندارم آنان می پیوندد، رؤیاهاییکه روزیرؤیاهای بزرگزنانِ در بندِ ایرانی به واقعیتمی با صلح و آرامشو دوستی قرین است. آن روز خیلی دیر نیست.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2