های زندان نامه 394 یپستی] [نامه نیمایعزیزم،سلام هایت مثل همیشه موفق و پیروز امیدوارم حالت خوب باشد و در گیم باشی! من هم به حمدالله مشغولگی مهای خودم هستم. هرچند از وقتی فریبا جون رفته، دیگه شطرنج بازی نم یکنم. فریبا جون اسم من و خودش روگاسپاروف وکارسونگذاشته بود. لطفاً اگر نم یشناسی برو اینترنت اس مهاشون رو سرچکن تا مامانتو دوستانشرو بهتر بشناسی. نیما جون، آزادی نرگس محمدی همهی ما رو خیلی خوشحالکرد. ها بود پیش پدرشون م یدونی اون هم دو تا بچهیکوچک داشتکه مدت بودندو نرگسنتوانسته بود آنها را ببیند، ولی ناگهانی آزادشد. نیماجون، من عنوان یک مادرکه اخلاقاً موظفم به فرزندم راستی و درستی را بیاموزم، به صادقانه م یگویمکه هی چکاری نکردهام تا مستحق زندان باشم. م یدانمکه دانی، اما من نیز در راستای وظایف مادر یام وظیفه تو خودت اینها را می دارم اینها را به تو بگویم، تا بدانی نه تنها همیشه به تو فکر م یکنم، بلکه به آنچه در ذهنتم یگذرد نیز فکر م یکنم. هرچند هرگز نتوانم دقیقاً بدانم در
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2