نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 398 گیتیعزیزم،سلام یکارهایت ‌ رسدهمه ‌ امیدوارمحالتخوبباشد و تا این نامه به دستتمی های ‌ که من همیشه به مهربانی ‌ راه باشد. با خودم فکر کردم درحالی ‌ روبه ها و ‌ ی محبت ‌ اندیشم و همیشه و از صمیم قلب سپاسگزار همه ‌ تو می ام، اما هرگز نشده درستوحسابی با تو ‌ ام بوده ‌ های تو در زندگی ‌ غمخواری ام. شاید ‌ حرف بزنم و بگویم چه اندازه از کودکی، از تو و شهامتت آموخته همینخواهر بودنمان و اینکه به محبتیکدیگر اعتماد داریم همیشه مرا از نیازکرده. اما حالاکه زندانهستم واقعاً دوستدارم ‌ گفتنخیلیچیزها بی ویژه اینکه ‌ از این فرصت استفادهکنم و با تو بیشتر و بیشتر صحبتکنم. به تر ازصحبتکردن است. ‌ نوشتن راحت مان را برایت ‌ ی بچگی ‌ گیتی جان، قبل از هر چیز بگذار یک خاطره آید. از قبل از اعتصابغذایم، یکی از ‌ بگویمکه این روزها خیلی به یادم می ی آنسفت ‌ ها مربای آلبالو پخته بودکه زیادیرویگاز مانده بود وشیره ‌ بچه خوردم. ‌ شده بود. یک شیشه از این مربا به من داد که همراه صبحانه می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2