نامه‌های زندان

399 نسرین ستوده نیمی از این مربا را خورده بودمکه اعتصاب غذایم شروع شد و طبعاً آن مربا را دیگر نخوردم. تا اینکه با احتساب اعتصاب غذایم و برگشتنم از ایکه در قرنطینهگذراندم، پس از دو ماه دوباره از ‌ بیمارستان و دو هفته انداخت؟ ‌ دانی این مربا مرا یاد چه می ‌ امروز آوردم و آن مربا را خوردم. می های ‌ نبات ‌ مان یک پیرمردی بودکه آب ‌ هایمان در محله ‌ یادتهست بچگی هایکشی در یک طَبقِ ‌ نبات ‌ آورد؟ این آب ‌ های مختلفی می ‌ کشی با طعم های ‌ های مختلفی را در قسمت ‌ بندی شده قرار داشت که طعم ‌ قسمت مختلفشگذاشته بود. طبق خوشگل و خوشایندی بود. یادم هست تو خریدیو البته همیشه چالش پولگرفتن از ‌ اشرا می ‌ ی آلبالویی ‌ همیشه مزه دادی، چون بلد بودی. خلاصه این مرباکهکمیسفت ‌ مامان را تو انجام می انداخت ‌ مان می ‌ های بچگی ‌ نباتکشی ‌ آمد، مرا یاد آن آب ‌ شده بود وکشمی خوردیم. فکر کنم من به تقلید از تو که خیلی ‌ خریدیم و می ‌ که باهم می خریدم. اما فکر کنم یکبار ‌ اش را می ‌ ی آلبالویی ‌ قبولت داشتم، همیشه مزه ی آنها هنوز ‌ اش راکه پر از خلال پسته بود نیز خریدمکه مزه ‌ ای ‌ طعم پسته های خوشمزه و نرم و لطیفی بودند. یا ‌ نبات ‌ هم زیر دندانم هست. چه آب آمدند. تو آنقدر ذوق ‌ ی ما می ‌ هاییکه ماهی یکبار به محله ‌ آن شهرِ فرنگ آوردی. ‌ کردیکه مرا هم سر شوق می ‌ می های ‌ هاییکه در طولسال ‌ یسختی ‌ دانم علاوه بر همه ‌ گیتیجان، می دانمکه ‌ حبسمکشیدی، اعتصاب غذاهایم هم تو را خیلی اذیتکرد و می آخرین اعتصابغذایمکه واقعاً وضعیتخطرناکی برایم ایجاد کرده بود، ای ‌ بیش از هر زمانی تو را اذیتکرد. از این بابت مرا ببخش. واقعاً چاره نداشتم. ولی امیدوارم وقتی بیایم بتوانم تا حدودی اینشرایطرا جبرانکنم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2