نامه‌های زندان

های زندان ‌ نامه 406 یپستی] ‌ [نامه نیمایعزیزم،سلام این نقاشیکه یکی از دوستان عزیزم در اینجا براتکشیده، من رو یاد دم ‌ کدو قلقله زن م ‏یاندازد. قص‏هایکه تو اون رو دوست داشتی. قول می بیام بیرون برات ده بار تعریفکنم. یادت میاد م ‏یاومدی ملاقاتم و وقتی م ‏یخواستم تعریفکنم، م ‏یگفتی مامان شیر را هم بگو روباه را هم بگو؟ خودت هم یک چیزهایی را اضافه م ‏یکردی و م ‏یگفتی مار را هم بگو. ی حیوانات را بگو، م موریکه ‌ یکبار که دیگر خسته شدی وگفتی همه همراهم بود نگاهمکرد و خندید. از کودک ‏یاتخند‏هاشگرفته بود. نیما جون، من بازم میام خونه، دلم م ‏یخواد وقتی اومدم باهم یک مترسک درستکنیم یا یک چیزی شبیهکدو قلقله زن. دوست دارم اون کدویی رو که پیرزنه رو نجاتمیده، داشته باشیم. چیز خوبیه، نه؟ عزیزم، ‏ها سپردم حواسشون بهت باشه. لطفاً در ‌ سفارشم یادت نره. به اون نفله صورتکوتاهی به منخبر بدید تا به حسابشون برسم. بوسمت ‌ دوستتدارم، می ماماننسرین ۱۳۹۹ دی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2