نامه‌های زندان

413 نسرین ستوده یپستی] ‌ [نامه نیمایعزیزم،سلام اند ‌ ها»راگذاشته ‌ ها در اینجا فیلم«شهرموش ‌ شباستوبچه ۱۰:۳۰ ساعت ی ملوس، آن صدای لیلیکه ‌ آید. آن بچهگربه ‌ و صدایش تا تخت من می گوید «فیشاندچیپس» «اینچقدر موشاست، خرگوشاست؟» همه ‌ می گیرد. ‌ ام می ‌ اختیار خنده ‌ افتم و بی ‌ شنوم و یاد تو می ‌ را می بخور پیشیجون، بخور بزرگبشی، قوی بشی، بخور، قوی بشی، ما ی همه. ‌ رو بخوری و خنده نیما جون، دلم برات تنگ شده. در مورد صحبتیکه چند روز پیش طورکه قبلاً هم ‌ هاتکردم، از دستم ناراحت نشو، همون ‌ در مورد درس ها همین است. خیلی خوشحالمکه تولد ارشیا ‌ بارها بهتگفتم،کار مامان دونم سرت ‌ را هم به خوبی برگزار کردید و بهتون خوشگذشت. خب، می کنم تا بتونی به ‌ هاتعقب افتادی. باهاتخداحافظی می ‌ شلوغه و از گیم هاتبرسی. ‌ گیم بوسمت ‌ می دوستتدارم فوتفوت ماماننسرین ۱۳۹۹ بهمن ۱۵ قرچک ـ

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2