های زندان نامه 416 یپستی] [نامه یعزیزم، سلام مهراوه ی رسد، همه امیدوارم حالت خوب باشد و تا این نامه به دستت می کارهایت خوب پیش رفته باشه. البته با ارسال نامنظم نامه که در اینجا حال امروز رسد، بااین دانم این نامه کی به دستت می [روال] است، نمی آوری اتفاق افتاد که حیفم آمد برایت ننویسم. من در یک موضوع شگفت ایکه برایت فرستادم و هنوز به دستتان نرسیده، از شنل قرمزی آخرین نامه خیال از آن وسبد کلوچه وشربتیکه دستشبود و ازجنگل پرخطریکه بی خواندم را می دنیایسوفیگذشت، حرف زده بودم. امروز داشتمکتاب می ی تاریخ فلسفه است و یک به یک نظرات فلاسفه را که داستانی درباره کند.گوینده این نظریات در قالب اتفاقات تصادفی و داستانی تعریف می کند. در قسمتی از را برای سوفیکه دختری پانزده ساله است تشریح می گوید: داستانمی ترین ناگهانکسی در زد. سوفی فوراً بلند شد و وقتی آلبرتو کوچک العملی نشان نداد،گفت: «بهتر نیستدر را باز کنیم؟» عکس
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2