نامه‌های زندان

45 نسرین ستوده نیمایعزیزم،سلام ایم و من در ‌ شده ۱۳۹۰ یک ساعت است که وارد دوم شهریور سال ی ‌ ی بند زنان زندانیسیاسیکه البته محل مطالعه و بیدار ماندنشبانه ‌ پله ‌ راه ام تا هم بخوانم و هم برای تو بنویسم. عزیزم، بدان ‌ زنان است، بیدار مانده که مادریکه با اهداف اجتماعی مبارزهکرده استو اکنون با داشتن فرزند کند. اینکه؛ آیا ‌ اشبه زندان افتاده،همیشه بهحقوقکودکشفکر می ‌ ساله ‌ سه یکوچک، فعالیتیکرده ‌ درست بوده؟ آیاکار درستیکردهکه با داشتن بچه که به زندان افتاده؟ اما عزیزم بدانکه: تر ‌ یزندان باشم. اگر روزیبزرگ ‌ واقعکارینکردمکهشایسته ‌ اولاً ـ به ی من قضاوتکنی، بدانکه جز دفاع از موکلان ‌ شدی و خواستی درباره گناهمکاری نکردم. موکلانیکه آشکارا مورد ظلم قرار گرفته بودند. و ‌ بی کرد، بدون توجه به تهدیدها ‌ ام اقتضا می ‌ ای ‌ من وکیل بودم و شرافتحرفه هایم شوم، از آنان دفاعکنم. ‌ آنکه تسلیم ترس ‌ و بی ایکه وکالت است، در ‌ ثانیاً ـ اگر نتوانم طبق معیارهای رایجِ حرفه اند، قدمی بردارم، همان بهتر ‌ راه احقاقحقکسانیکه مورد ظلم قرار گرفته

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2