79 نسرین ستوده نامه از طرف رضا خندان سلام نسرینعزیزم خیلی دوستت دارم و هر روز بیشتر و بیشتر. ساعت ده شب است. اولین جمله راکه نوشتم نیما آمد منو بغلکرد وگفت«بابا این روز را بهتتبریک گم». منظورش روزکودک است. مهراوه تازه خوابیده چون صبح باید می کند برایت نقاشی بکشد. دیروز به بیدار شود. نیما سعی می ۶:۲۰ ساعت تایی عصر جمعه رفتیم درکه.گفتکه «بابا، هم شلوغ پیشنهاد مهراوه، سه و سرسبزتر از ولنجک است، هم مشرف به اوین» خیلی جایتخالی بود. العاده بود. آن را ی صلح و آزادیکه درستکرده بودی فوق تابلوی پرنده ی فیسبوکگذاشته بودم. آنقدر واکنش ایجاد کرده (عکسش) در صفحه بود. آنقدر جملات زیبایی را در وصف تو و تابلوی زیبایتگفته بودند که حد نداشت. عزیزم فهمیدم خیلی نگران شدی که شاید من را بازداشتکنند. ها دانمکه تنها بودن بچه دانمکه به هر کاریممکن استدستبزنند. می می تر تمام کردند برای خودشانگران یک فاجعه است، ولی اگر اینکار را می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2