9 نسرین ستوده خواستم در قالبیکه زندگی مرا در آن قرار داده بودکار کنم. من می هاییکه به همراه زندگی من متولد یک از هویت خواستم از هیچ من نمی شده بود بگریزم. اگر محل تولدم ایران بود، اگر گرفتار استبدادی از نوع یک خواستم از هیچ ایدئولوژیکش بودم، اگر مادر بودم، اگر زن بودم، نمی یک از آنها عوامل خواستم هیچ از آنها بگریزم یا انکارشان کنم و نمی ام در زندان آن بودکه مبادا محبت ترین دغدغه ام باشند. بزرگ محدودکننده و عشقم را به هستی، به زندگی و طبعاً به فرزندانم و همسر نازنینمکه در دریغ و به بهترین شکل تمام طول راهِ پرمشقتیکه انتخابکرده بودم، بی ترسیدم از با تدبیر و محبت مرا همراهیکرده بود، از دست بدهم. من می شد مدام به هایی بودکه باعث می «مهر» تهی شوم و این یکی از دغدغه نیما، مهراوه، رضا و حتی به دوستانم نامه بنویسم. به جف و مارشا نامه کردم؛ اینکه ما شهروندانی از نوشتم و در آن بر این امر بدیهی تاکید می می هم منعکند کسحق ندارد ما را از مهر ورزیدن به دوکشور هستیم و هیچ کنم ای زندگی می توانند هم چنینکاریکنند. من در جامعه و اصولاً نمی ها را آلوده آدم خواهد با هر برچسب دلبخواهی که نه تنها حکومتش می پرست است یا اغراض شخصی و نشان دهد و مثلاً بگوید فلانی بیگانه ها، برای کند، بلکه در چنین فضاییگاهی آدم اش را دنبال می منافع مالی کنند ارتباطشان را و مهر و عشقشان را رعایت امنیت دیگری، سعی می ی این ماجراهاکه در فضای امنیتیِ کنترلکنند. به این ترتیب من از همه ی ترسیدم. چنبره شد می ی دروغ محاصره می داد و در چنبره واقعی رخ می دروغیکه ما شهروندان عادی ایرانی و آمریکایی راکه مهر و عشقی عادی هایی از این قبیل پرستیو دروغ هم داشتیم، به منافع مالی،شهرت، بیگانه به کرد و آنگاه فضای امنیتی واقعیِ سختی را، از قبیل زندان، بستن متهم می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2