157 دین مدنی چیست؟ پاسخ به دو پرسش اند. بنابراین، بدبینی به دین حاصل منطقی حاکمیت مختلف نشان داده گویم اسلام سیاسی دینی است. به این نکته باید تأکید کردکه وقتی می معنای مدرن یا ی جدید را در خود دارد، به رادیکال عناصری از اندیشه های زدایی و التقاطی از مایه سکولاربودن آن نیست، بلکه اشکالی از افسون بیستمی بدل هایی قرن ها را به پدیده های مدرن استکه آن کلی ایدئولوژی سازد. مثلاً نقد رادیکال غرب و مدرنیته در نگرش امثال سید قطب می ی تشکیلحکومت برگرفته از الگوهایفاشیستی و مارکسیستی است، ایده ی تشکیل جهانی اسلامی برگرفته از انترناسیونال مارکسیستی است و ایده های یخمینی تأثیریجدی از نظریه دولتوحاکمیتی مدرنهم در اندیشه ای از حاکمیت دارد. بعضی چون سعید حجاریان این ویژگی را نشانه کهمشکلدقیقاً اند،درصورتی بودنالگویسیاسیخمینیتصورکرده مدرن ی بر سر همینکاربرد دین در جامعه است. حجاریان مدعی است نظریه دهد اما ایراد تحلیل او این است فقیه به مصلحت عمومی راه می ولایت سازد و که میان مصلحت عمومی و مصلحت دولت تمایزی برقرار نمی عنوان قیدی برای تفسیر احکام به این نکته توجه نداردکه مصلحت، به شرعی، باید درخدمتمنافعجمعی باشد و نه الزاماتبقای نظامسیاسی. دیگر، مشکل اصلی اسلام سیاسی، آنگاهکه قدرت را در دست عبارت به دارد، این استکه در تفسیر از دین آن را با الزامات بقای نظام سیاسی دهد و نه با الزامات مصلحت عمومی و خیر جمعی. اینجا با تطبیق می پارادوکسی دیگر مواجهیم: از یکسو، حکومتدینی برای استقرار احکام شود و با چنین ادعایی موی قوانین اسلامی تشکیل می شرع و اجرای موبه رباید اما پساز تشکیلو استقرار، اولویتنخستآندیگر دلمؤمنانرا می اجرایاحکامشرعی نیستبلکهحفظو بقای«حاکمیت» و «هویت» دینی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2