Salha-ye-Sokoot
176 های سکوت سال فروشی خارج ی بلیط رئیس رفتم و ویزای خود را نشان دادم و او دستوری نوشت به من داد که گیشه از نوبت به ما بلیط بدهد. اُف را پیدا کرده و با او قرار گذاشته که دو بلیط جهت ما وقتی دوستم را دیدم که او پاسبان زینل الزحمه بگیرد، دستور رئیس را به پاسبان دادم که زودتر کار انجام شود. بخرد و دویست روبل حق اُف وقتی این دستور را دید گفت که من از شما اجرت نخواهم گرفت چون با این دستور زینل ی زیادی ببرم. توانم بیش از ده بلیط بخرم و استفاده می آن روز، دوم عید رضوان بود و هر چه پاسبان سعی و کوشش کرد به علت کثرت جمعیت موفق نشد فروشی بشود تا چه رسد که خود را به گیشه برساند و بلیط بخرد. از این که حتی وارد سالن بلیط موفقیت هم او و هم ما متأثر و ناراحت بودیم. پاسبان فکری کرد و گفت اشکالی ندارد من شما عدم روبل جریمه بپردازید و در ایستگاه بعدی مأمور 25 کنم و شما دو نفری فقط باید را سوار ترن می راه به شما بلیط خواهد داد. با کمک او اثاثیه خود را جلو ترن بردیم و او ما را سوار کرد. مأمور ی ما را از وا گن بیرون ریخت. پاسبان در صدد بود که به مأمور ثابت کند که او ترن مانع شد و اثاثیه حق ندراد مسافر را پیاده کند و باید جریمه بگیرد ولی مأمور گوشش بدهکار نبود. خلاصه یکی ریخت، و در این وقت ترن حرکت کرد. ما پیاده شدیم و برد و دومی بیرون می اثاث ما را داخل می بعد از حرکت آخرین چمدان ما بیرون انداخته شد. این پیشامد ما را عصبانی و ناراحت کرد. پاسبان قول داد که فردا حتماً به ما کمک کند تا بلیط تهیه نماییم. ی فردا صبح، من یک ساعت به طلوع آفتاب مانده به ایستگاه رفتم، همسفر بنده جلوی گیشه ای؟ گفت احتیاجی به پاسبان فروشی نوبت گرفته بود و منتظرم بود. پرسیدم آیا پاسبان را دیده بلیط نیست، گیشه کاملاً خلوت است. آن روز به راحتی بلیط گرفته سوار ترن شدیم. ترن کاملاً خلوت اند. وقتی ترن اند و کجا رفته بود و من تعجب کردم که آن همه جمعیت دیروزی امروز چطور شده خندیدیم. چهار ساعت بعد از حرکت حرکت کرد راحت نشسته و به بِکِش و پَس بِکِش دیروز می ای مأمور به محلی رسیدیم که در کنار جاده چندین واگن در دو طرف جاده پرت شده بودند و عده های شکسته مشغول کار بودند. پس از تحقیق معلوم شد که ترن دیروزی که قرار بود ما میان واگن ی زیادی کشته واگن شکسته و درهم شده و عده 8 با آن حرکت کنیم از جاده خارج شده و در نتیجه شده بودند و مأمورین هنوز در جستجوی اجساد بودند. از شنیدن این خبر معلوم است که چه حالی
Made with FlippingBook
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2