Salha-ye-Sokoot

178 های سکوت ‌ سال اند تا در این جا ‌ شان را فرستاده ‌ ی خود دعوت کند و نماینده ‌ سیاسی نخواسته مرا مستقیماً به اداره کرد، ‌ از من استنطاق یا پرسش نمایند. او برعکس خانم قبل که خیلی با خشونت با من صحبت می مؤدبانه صندلی را نشان داده، گفت بفرمایید. بعد پرسید شما از ایالت قزاقستان شمالی هستید، گفتم ی شما ‌ ام را خواست، به او دادم، قدری به آن نگاه کرد. گفت باید دو روزی گذرنامه ‌ بلی. گذرنامه اند یا نه. و ‌ پیش ما بماند تا ما از شهر پطروپاولاسک سؤال کنیم که آیا این طور ویزایی صادر کرده شود. پس از مکثی ‌ بعد اضافه نمود که شما نگران نباشید، چون این عملی است که با همه انجام می ی دیانت ‌ پرسید، شما بهائی هستید؟ جواب دادم، بلی. او گفت خیلی مایل بودم که شما درباره بهائی به من توضیحاتی بدهید و فوری اضافه کرد که البته این موضوع مربوط به کار اداری نیست، ی شما آشنا ‌ خواهم با عقیده ‌ کار اداری شما تمام شده است، این میل شخصی خودم است که می باشم. من گفتم یقین دارم که شما با اصول دیانت بهائی بهتر از من آشنا هستید. آن روز صحبت ما از این حد بیشتر نشد. شاید او وقت نداشت و یا نخواست بیش از این در آن روز با من صحبت ی رفتن داد و گفت خوب است فردا ساعت یازده شما سری به این جا بزنید. ‌ کند. اجازه روز بعد سر ساعت مقرر رفتم. او خیلی مؤدبانه عذر خواست که هنوز جواب نیامده و جا نشان داده گفت بفرمایید قدری صحبت کنیم. در ضمن از لحن صحبت و پافشاری و تکرار برخی از سؤالاتش گردد تا این که بالاخره روز ‌ فهمیدم که منظورش موضوع امری است و عقب بهانه و سرنخی می یازدهم ماه مه یعنی سومین روزی که مرا احضار کرده بود، بعد از این که دید من سرنخی به دستش ای ‌ ام که شما از شوقی افندی یک لوح صد صفحه ‌ دهم با صراحت و بدون مقدمه گفت شنیده ‌ نمی ی آن اطلاعاتی کسب کنم. ‌ دارید، خیلی مایلم آن لوح را ببینم یا حداقل درباره گفتم من از این لوح اطلاعی ندارم و اگر این طور لوحی هست، لابد شما هم کپی آن را دارید. در ی این لوح نمود و من هم که ابدا اطلاعی از آن نداشتم ‌ حدود یک ساعت او از من سؤالاتی درباره کردم. (وقتی به مشهد وارد شدم دانستم که مقصود او لوح قرن بوده و تا آن ‌ اطلاعی می ‌ اظهار بی اطلاع بودند.) روزهای بعد هم به عناوین مختلف ‌ آباد از این لوح مبارک بی ‌ زمان احبای عشق شود که این لوح به دست ‌ گفت چطور می ‌ سؤالات و پافشاری او راجع به لوح مبارک بود و مرتب می اطلاع باشید. هر ‌ شما نرسیده باشد و یا این که از مطالب آن که جهت شما باید خیلی مهم باشد بی داد و ‌ کرد خونسردی و تعادل خود را کاملاً از دست می ‌ وقت او راجع به لوح مبارک صحبت می شد ‌ های گردنش متورم می ‌ کرد، به قسمی که رگ ‌ حتی گاهی اوقات با خشونت و عصبانیت سؤال می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2