۱۰۹ گفت وگو درباره ی ادبیات نبود . کسانی که حوصلهاش را دارند می توانند نمونهها ی این یاوهسرایی را با مقایسهی ترجمه ه ا ی قبلی و ترجمهها ی من از نمایشنامهها ی بکت ببینند، یا صبر کنند تا خود بنده آن رسالهی کذای ی را بنویسم. فعال یک نمونهاش کافی است . یک جا در نمایشنامهی «دستآخر» (یا « آخر بازی») بکت می نویسد یک نفر از خیاطش پرسید چرا شلوار مرا حاضر نکردهای و خیاط جواب میدهد چون (میبخشید) خشتکش را خراب کرده بودم، مترجم این عبارت آخری را ترجمهکرده است « با صندلی آش پخته بودم». شوخی میکنید؟ نه، نه، این عین حقیقت است. ال چرا مترجم به صندلی و آش رسیده، این حا مسئلهای استکه باید در رسالهی مورد بحث روشن بشود. اما چیزیکه بیشتر مرا به ترجمهی نمایشنامهها ی بکت برانگیخت این بود که متوجه شدم که در ایران «تئاتر یاوه» تبدیل شده به تئاتر یاوه سرایی و نهتنها مترجمها بلکه نویسندگان یاوه سرا هم پیدا شدهاند، یعنیکسانیکه نمایشنامهنویس ی را از روی ترجمههای ی از نوع «از صندلی آش پختن» یاد گرفته بودند و تظاهر این حرف ه ا را توی دهن آدمها ی نمایش میگذاشتند و نمایشنامههای بهکلی بی سَروتَه را به عنوان نمونهها ی هنر مدرن عرضه میکردند. واقعیت این است که نمایشنامهها ی بکت نهتنها یاوهسرای ی نیستند، بلکه سرشار از معنی هستند و نهتنها َبیَسروت ه نیستند، بلکه ساختمانها ی بسیار دقیق و بسیار پیچیدهای دارند. حاال البته منظور من داوریکردن دربارهی خوبی یا بدی کارهای بکت نیست. این بحثی است که خیلی آب برمی دارد، ولی من فکر کردم باید جلو نهضت یاوه سرایی گرفته بشود تا اگر «تئاتر یاوه» حقی داشته باشد، این حق چنانکه باید و شاید ادا بشود. ولی درمورد آنتیگونه و پیرمرد و دریا و سرگذشت هکلبری فین قضیه غیر از نمایشنامههای بکت بود، چون از این آثار ترجمهها ی خوبی داشتیم. این ترجمهها البته به هیچ وجه مثل ترجمهی نمایشنامهها ی بکت نبودند، ولی به نظر من، اینها هم اشکاالت زیادی داشتند. اجازه بدهید به هرکدام اشارهای بکنم .
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2