۱۲۰ نجف دریابندری مثل مولوی در مثنوی ، مثل سعدی در بوستان ؛ یا اگر بخواهیم به عصر خودمان برسیم، مثل کسروی در تاریخ مشروطه . بعضیها هم استیل را خودشان می سازند، وگرنه پیش از آن مثل سایر خلق خدا حرف میزنند. آل احمد تا حدی اینکار راکرد و تا آخر عمر کوتاهش به استیل خودش پایبند بود ، منتها استیل او مثل حرف زدن آدمی است که سکسکه گرفته و آخر عباراتش را میخورد. بدبختانه این سکسکه خیلی هم واگیردار بود، اگرچه ال دیگر یواش حا یواش الشدگانش دیده میشود. آثار شفا در مبت گلستان هیچ وقت به استیل ثابتی نرسید. بیماری او نوعی پارکینسونیسم بود. بیمار پارکینسونی اول قدری ملنگ و خوشادا می شود، بعد رفتهرفته اداهایش مبدل به لقوه می شود و آخرسر به فلجکامل ختم میشود. گلستان چندی نوآوری و شیرین کاری کرد، بعد ایندر و آن در زد تا باالخره سر از بحر طویل درآورد و خاموش شد. خوشبختانه پارکینسونیسم واگیردار نیست. صحبت از بوف کور شد . در بین اهل ادبیات این تصور وجود دارد که بوف کور و ملکوت بهرام صادقی بهترین نمونهها ی داستاننویس ی در ایران هستند. شما ظاهرا ً عقاید دیگری دارید. نظرتان چیست؟ اگر قرار باشد ادبیات احوال درون آدمی را تصویر کند، بوف کور شاید یکی از زندهترین و بهترین تصویرها باشد. عرض می شود حکایت من و بوف کور حکایت آن آدمی است که به همشهریها یش گفت اگر یک اسب زین کرده و صد تومان خرج سفر به من بدهید، یک مطلب خیلی مهمی را به شما میگویم. همشهریها یش هم اینها را می دهند و آن مرد را تا دم دروازهی شهر بدرقه می کنند و آن مرد میگوید: ای مردم، بلبل خیلی بد می خواند و به تاخت از آن شهر فرار میکند. حاال مشکل من این استکه تازه از سفر آمدهام و جایی هم ندارم که بروم یا قایم بشوم، ولی مثل این است که چاره نیست، باید بگویم که من از بوف کور هیچ خوشم نمیآید. چرا؟ اگر در یککالم بخواهید بگویم برای اینکه زیادی منحط است.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2