نجف دریابندری

۱۲6 نجف دریابندری درج شده. بله، کام . ال شکی نیست که این کتاب کار وحشتناکی برده، مثل همان اتاق قاجاری. اینکه همهی آدمها انگشت سبابهی دست چپشان را مدام توی حلقشان بکنند ــ ظاهرا ً بدون اینکه عقشان بنشیند ــ اینکه همهی بوسهها طعمکونهی خیار بدهد و خدا می داند چند تم دیگر که هی اینجا و آنجا تکرار می شوند، مسلما احتیاج به بارها رونویس و وانویسکردن دارد. چه بسا معماها که توی این داستان هست و ، امثال من که سهل است، بوف کور شناسان دانشمند هم هنوز متوجهش نشدهاند ــ بگذریم از اینکه توی هر کتابی می شود مطالبی پیدا کرد که جایشان درحقیقت توی ذهن شخص جستوجوکننده است، نه توی خود کتاب. ولی سؤال این است که منظور چیست؟ آدمها چرا باید انگشت توی دهان بکنند؟ برای ًاینکه بعدا بعضی اشخاص کشف کنند که در بعضی از مینیاتورهای هندی دور ه ی اکبرشاه مغول بعضی آدمها انگشت حیرت به دندان می گزند؟ بسیار خوب، این حکم نویسنده است، ولی انگیزهی خود آدمها چیست؟ بهعبارت دیگر، اینکار چه رابطهی ارگانیکی با باقی کارها دارد؟ اینجا است که باز به همان موضوع حکمیبودن کارها و سمبلها میرسیم. آدمهاً، اگر واقعا بشود اسمشان را آدم گذاشت، فقط به حکم نویسنده انگشت تو دهانشان میکنند. من گمان میکنم به محض اینکه نویسنده رویش را آن طرفکند، انگشتشان را از دها نشان درمیآورند. این را جدی میگویم. چون اگر آدمها زنده و راست راستی باشند، البد هزار بدبختی دیگر دارند. اگر هم فقط آدمکهای ی باشند که نویسنده اینجا و آنجا نشانده که با انگشتبهدهانکردن معانی عمیق به وجود بیاورند، البد همین که از آنها غافل بشویم ، انگشتبهدها ن سر جای خودشان خشکشان میزند. پس آن معانی وحشتناک در کجا جریان دارد؟ دربارهی ملکوت بهرام صادقی هم همینطور فکر میکنید؟ دربارهی ملکوت عرض می شود چند سال پیش یک شب هوشنگگلشیری به من تلفن زد و گفت بهرام صادقی مرده، فردا ختمش برگزار میشود. من فردا صبح در مجلس ختم حاضر شدم. آقایگلشیری رفت پشت میز خطابه و اولین حرفیکه زد این بودکه بهرام صادقی نمرده است. بعد هم مطالب زیادیگفت اش الصه که خ این بود که این مجلس یکی از شوخی ه ا ی بهرام صادقی است.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2