۱۲۸ نجف دریابندری ازقضای روزگار، منظورم دقیقا همین است. یعنی من شکی ندارم که بدون مقالهی من هم اینکتاب دیر یا زود جای خودش را باز میکرد. ولی فعال از این قضیه بگذریم. منظورم این است که با انتشار این رمان آن « آرکتیپ » اثر ادبی به صورت یک داستانکوتاه در یک چارچوبکوچک عوض شد. معلوم شد از زندگی مردم این مملکت هم میشود صحنهها و لحظهها ی دراماتیک بیرون کشید و از آنها روایت ه ا ی مفصل و مطول ساخت. به نظر شما سووشون سیمین دانشور در این حرکت سهمی نداشت؟ چرا، خیال میکنم سووشون سهم مهمی داشت، ولی حقیقتش این استکه من خود این رمان را نمیپسندم. چرا؟ بماند ال بحث دراز میشود؛ فع . به نظرم، کار مجموعا کم خون وکمرمق میآید. ولی البته این را هم می دانم که این رمان در طول سالها خریدار و خوانندهی فراوان داشته. از آن موقع تا حا ها ال رمان ی زیادی نوشته شده. من همهی اینها را نخواندهام ًو طبعا نمی توانم دربارهشان اظهارنظر بکنم. ظاهرا به همهی اینها ایرادهای تکنیکی گرفته میشود و گمان می کنم بسیاری از این ایرادها هم وارد است . ولی به نظر من، مشکل بزرگ تری حل شده و آن این است که ادبیات با زندگی تماس گرفته، سیل تجربهی انسانی توی داستانها سرازیر شده و این چیزی استکه قبال باید با چراغ دنبالش میگشتیم. تکنیک را نمی شود با نوشتن یکی دو داستان به تقلید همینگوی و فاکنر وارد کرد، چنانکه تکنولوژی را هم نتوانستیم با برپا کردن یکی دو کارخانهی مونتاژ واردکنیم. نه اینکه باید از تکنیک و تکنولوژی صرف نظر کنیم. من خیال می کنم تالش در هر دو زمینه ادامه خواهد یافت ، ولی درضمن خیال می کنم استعداد رشد بیشتر در همین رمانهای ابتدایی است که ال ا ن اینقدر خام و «نائیف» به نظر میرسند. نقل از آدینه ، شماره ی ،۳7 مهرماه ۱۳6۸
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2