۱۳۸ نجف دریابندری است که من تا آن روز خوانده بودم. یعنی زبان داستان بایستی به زبان جاری نزدیک باشد و وداع با اسلحه همینجور است. این طور که شما میگویید، ترجمه در واقع یککار آفرینشی به حساب میآید. عرض کنم که بله، به نظر بنده، ترجمه یک کار آفرینشی است. یعنی هر اثری که می خواهید ترجمه کنید باید برای آن زبان خاصی پیدا کنید. برای من همیشه همین جور بوده است. فرض کنید کتاب بازماندهی روز ، که زبان خاصی برای خودش دارد. ممکن استکس دیگری این را بردارد و به زبان دیگری ترجمهکند. در واقع هم کرده است. می دانید که این کتاب را قبل از من کسی ترجمه کرده است . البته من بعد از اینکهکتاب را ترجمهکردم آن را دیدم. بد هم ترجمه نکرده، ولی زبانش زبان معمولی است. من فکر می ال نگرفت . علت کنم به همین علت اص اینکه ترجمهی منگرفت این بودکه من گشتم زبانی برای آن پیدا کردم. آن زبان، می دانید، چیزی شبیه به زبان قاجاری است که من فکر کردم می تواند جانشین زبان انگلیسی کتاب شود. بنابراین، آنچه به نظر من اهمیت دارد همین جنبهی آفرینشیکار است. در واقع، این ترجمهی بنده می شودگفتکه آفرینش دوبارهی اینکتاب است. من چیزهای دیگر را همکموبیش به همین ترتیب ترجمهکردهام و خیال می ال کنمکه ترجمهکردن اصو یک آفرینش دوباره است. یعنی ترجمه کردن به غیراز تسلط بر زبان اصلی و زبان مادری به مهارتهای دیگری هم احتیاج دارد؟ در زبان فارسی، در طول چهل پنجاه سال اخیر، ترجمهها ی زیادی صورتگرفته، ولی اگر بخواهیم دقت بکنیم، ترجمه ه ا ی ماندنی، یعنی چیزیکه در زبان فارسی می ماند، شاید از تعداد انگشتها ی دو دست بیشتر نباشد. اینها آثاری هستند که کیفیت خاصی دارند و شاید بتوان گفت که اینها از زبان اصلی شان دور شدهاند. دن کیشوت را در نظر بگیرید. گفتمکه من هرگز دن کیشوت را با اصلش مقایسه نکردهام و نمی دانم قاضی چقدر اشتباهکرده است، ولی نظر من این است که اگر هم اشتباهکرده باشد، اهمیتی ندارد، برای اینکه قاضی یک راهی پیداکرده و در آن راه جلو رفته است. اتفاقً ا شنیده ام کس دیگری هم این روزها مشغول ترجمهی تر ال صحیح آن از اصل اسپانیایی است و احتما ترجمه خواهد کرد، ولی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2