۱67 در محفل جمعه های نجف دریابندری آن وقت ه ا هنوز ایرج پارسینژاد در جمع ما نبود، برای اینکه ایرج در ژاپن و آ مریکا میزیست. اما از وقتی آمد، پای ثابت مجلس و یکی از صحنه گردانان شد . من پارسینژاد را تا پیش از آنکه در مجلس جمعهها ظاهر شود ندیده بودم، ولی از باقر معین و ستاره علوی و بیشتر از آنها از خود استاد نجف دربارهی او شنیده بودم. علت اینکه باقر معین و ستاره علوی از او برایم گفته بودند این بودکه ایرج در ایام جوانی مدتی در بی بی سی فارسی کار کرده بود. اما از نجف که شنیده بودم بابت این بودکه وقتی پس از سکتهی مغزی اول با صفدر تقیزاده با او به گپ وگفت نشستیم، برای ما تعریف کرده بود که در آبادان با خانوادهی ایرج همسایه بودهاند و پدر ایرج دوست خوبی برای پدر نجف بوده است. به گمانم گفته بود که پدر ایرج در آبادان یک لوسترفروشی داشت و پدر نجف پول ه ا یش را نزد او به امانت می گذاشتکه حاصلش یک خانه و چند باب مغازه شد که بعد از فوت پدر زندگی آنها ازطریق اجارهی آن می گذشت . در واقع، ایرج پارسینژاد از وقتی وارد شد چندان برایم آشنا بودکه انگار چند سال است یکدیگر را می شناسیم. بهخصوص که او لدی الورود دو کتاب چاپ کرده بود: یکی دربارهی فاطمه سیاح و دیگری دربارهی علی دشتیکه هر دو جالب و نقد ادبی بودند. البته چون او در این زمینه یک سری کار کرده، ممکن است نام کتاب ه ا در ذهنم قاتی شده باشد. حضور ایرج پارسینژاد در محفل جمعهها مغتنم بود. او با نجف خاطرات مشترک زیادی داشت و برای کوککردن و بهحرف آوردن نجف مهارت به خرج می داد و این امر به خصوص در سال ها ی اخیر نجف را تا آنجاکه می توانست زنده و سرحال نگه میداشت. بهغیراز این، بسیاری مواقع نوشتهای قدیمی از نجف را فتوکپی می کرد و با خود به مجلس می آورد تا در آنجا خوانده شود و از این راه اهالی مجلس و به خصوص جوانان را با نوشتهها ی ازیادرفتهی نجف آشنا میکرد. جالب اینکه وقتی میخواست شروع به خواندن کند، ازش می پرسیدیم چند صفحه است تا حوصلهی مخاطبان سر نرود و او در جواب می گفت دو صفحه! اگر ده صفحه هم بود جواب او همان دو صفحه بود.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2