۲۹ گفت وگو درباره ی زندگی پرونده را بست و ما را تبرئهکرد. فردای آن روز ما را با ضمانت آزاد کردند. باز برگشتم سر کارم. ای ن داستانگذشت و ۲۸ مرداد شد و بعد از ۲۸ مرداد، یعنی ماهها بعد از ۲۸ مرداد، هنوز آثار سیاسیاش خی لی حس نمیشد. حس نمیکردیم، یعنی نفهمیدی م که اوضاع بهکلی عوض شده. البته مقداری جمع وجور کرده بودیم، ولی متوجه وخامت اوضاع نبودیم. خ ، الصه احضار ی ه فرستادند برای ماکه حاال ب ی ای ی د خودتان را معرفیکنید. اواخر سال ۱۳۳۲ بود . آن روزنامهی شرکت نفت هنوز درمی آمد و من هم آنجاکار میکردم. رفتم خودم را معرفی کردم. تا رفتم، مرا گرفتند و گفتند حا ی ال با د باشی تا تکلی فت روشن شود. هیچچی دیگر، به زندان افتادی م و از شرکت نفت هم اخراج شدیم. دی گر داشت قضایا جدی می شد . آمدند و گروهی درست کردند که محاکمه و اعدام کنند. آهان! جدیشدنش از ای نجا شروع شد که از مهندس آگه ــ نمیدانم میشناسیاش یا نه ـ ـ مهندس بهشتی، سی اح و چند نفر دی گر مقداری اسلحه گرفتند. در واقع، تمام تشکی ی الت ما ز ر سر عباس گرمان بود. عباس گرمان در ای ن فاصله آمده بود آبادان و به فکر افتاده بودکه بهکلی خارج از دستورات حزب شخصا اسلحه ته ی هکند و خالصه آمادهی نبرد شود. شخصی بود به اسم عیسی ای ران،که او هم از بچهها ی آبادان بود. این را هم باید بگوی مکه در آبادان، برخالف تهران، تها ال و چاقوکشها هم تودهای بودند. عیسی ای ران سرکردهی ی ال ک دسته از تها بود و ضمنً ا کسی بودکهکشتی هم داشت و میرفتکویت و میآمد. عباس گرمان به او سفارش کرد که از کوی ت مقداری اسلحه برایش بیاورد. اسلحه را آورده بودند در خانه آگه انبار کرده بودند. ی عنی توی خانهی نوکر آ گه البته. در این فاصله شبکهی افسری حزب توده در تهران لو رفته بود. در آبادان آن موقع افسری بود به نام قراگوزلو که رئی س ادارهی امنیت آبادان بود؛ یعنی رئیس رکن .۲ ای ن شخص ضمنا تودهای بود، منتها از کسانی بود که به محض ای نکه گرفتندش... همان موقعکه تهران بگیربگیر شد، او را همگرفتند. با خودش فکر کردکه خب، بازی تمام است. همان شب نشسته بود پی ش خودش فکر کرده بودکه از این به بعد د ی گر اوضاع برعکس شده. رفتارش بهکلی وارونه شد. البته عباس گرمان،
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2