۳۱ گفت وگو درباره ی زندگی به آنها میگفتی م که اسناد را گرفتهایم، ولی خب، اینها همه... به هرصورت، هم ی ن موضوع سبب شد که اسم مرا هم گذاشتند توی لی ست، توی لیست آن ی ازده نفر، لی ستیکه یک ماهیگیر هم تویش بود. ه ی چ آدم معروفی در لیست نبود؟ نه دیگر. من بودم، مهندس بهشتی بود، آگه بود، مددی بود، اینها بودند دیگر. اسلحه را هم از خانهی آگه درآوردند. رفتند، گشتند، پیدا کردند. داستانش مفصل است. از اتاق آشپز آ گه پی دا کردند. اسلحه و ماشینتحریر و اینجور چیزها. کارگر آ گه هم تودهای بود، منتها چون اسلحه را از خانهی او پی دا کرده بودند ، ، الع ندارم آگه گفت که من اط ؛ ال عضو حزب نبود چون آگه اص سمپاتیزان بود، قمارباز بود و... موقعی که این چی زها را از خانهی آشپز او گرفتند، ال اطالع نداشتم ، من بی گفتکه من اص خبرم . بعد از مدتی، آن کارگر را همگرفتند و سرهنگ رزم آرا که دادستان دادگاه ما شد آمد در آبادان و به آگه گفتش که آشپز شما را گرفتهاند می ال معلوم و حا شود که تو واقعا از اسلحه های ی الع داشت اط ا نداشتهای. آنکارگر در دادگاه ما نیامد. نمی دانم چه شد. ناپدید شد . ولی آگه روی حرف خودش ای ستاد که این چی زها مال من نیست. ولی خب، آنها گوش نکردند و آ گه را محکوم به اعدامکردند. برای ما هم تقاضای اعدام کردند؛ برای من، اکبر بهشتی، مهندس سیاح و... حسابی قصد تقاص داشتند. می خواستند اعدام بکنند، سروصدا بکنند. حتی محل اعدام را هم معلوم کرده بودند. در همان آبادان؟ بله ، در همان آبادان. اما در ای ن فاصله نمی دانم چطور شد که برخورد با تودهایها در آبادان از آن شدت افتاد. علت گمان می کنم که وجود سرهنگ بزرگمهر، فرماندار نظامی آبادان، بود. ای ن سرهنگ بزرگمهر از آدمهایی بود که در واقع سی اسی نبود، ولی وقتی وکی ل دکتر مصدق، البته وکیل تسخیریاش، شد سیاسی شد. ای ن فرماندار نظامی آبادان بود، ولی خب، مرد خوبی بود. از آن تیپهای قدی می بود. عضو جبههی ال ملیشد.ا ن هم ب اید زنده باشد. من تا پارسالپیرارسال میدیدمش. البته پی ر است دیگر. من میرفتم
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2