۳۳ گفت وگو درباره ی زندگی ما ی ک سال در زندان آبادان بودیم که ما را آوردند به تهران برای دادگاه سوم. در ای ن دادگاه بود که احکام را پایین آوردند. من که به حبس ابد محکوم شده بودم شدم پانزده سال، آگهکه به اعدام محکوم شده بود شد حبس ابد و... از زندان آبادان شما را به زندان قصر تهران منتقلکردند؟ نه، بردند به لشکر ۲ زرهی، سهچهار ماه آنجا بودی م و بعد از دادگاه که حکمها تخفیف پی داکرد، ما را آوردند به زندان قصر. چهار سال من در زندان بودم. در ای ن مدت کسانم خیلی اینور و آن ور زدند، عی ال سابقم خیلی ای ن در و آن در زد ، تا باالخره سال ۱۳۳6 پروندهی ما را بردند به دادگستری و دادگستری زندان ما را به چهار سال تقلیل داد. من شدم چهار سال، اکبر بهشتی شد پنج سال و ... . وقتی ای ن حکم چهار سال را به من دادند، هنوز ی ک سال و چند ماهش مانده بود. من مشغول بهکار بودم، ترجمه میکردم، ازجملهکتاب تار ی خ فلسفهی غرب را آنجا ترجمهکردم، ی می ال داستان ا مث نوشتم، درس می دادم و... . تا آنموقع ترجمه ی تاریخ فلسفه ی غرب را به دست نگرفته بودید؟ چرا، تاریخ فلسفهی غرب را از آبادان شروعکرده بودم؛ بعد در تهران ادامه دادم. تقی زاده :کتاب را من بهش داده بودم. از کتابخانهی آبادانگرفته بودم. آره . هنوز آنکتاب را دارم. ترجمهی آبادان راکه نمی دانم چقدر بود، شاید حدود ۱5۰ صفحه. بهکلی از دست دادم. بعد که آمدیم زندان قصر، از نو شروعکردم. البته این امر خودش سبب شد که بیشتر با تاریخ فلسفه آشنا شوم. در زندانکسی بودکه ازش چیزی بپرسید؟ ال بله، مث احمد حسابی بود، یا عباس جعفری. احمد حسابی از تودهایهای قدیمی و آدم جالبی بود. من هم که آن زمان اینکتاب را ترجمه می کردم خیلی جوان بودم و از فلسفه هم چیزی سرم نمیشد. گاهی واژهها ی فلسفی را از حسابی میپرسیدم. عباس جعفری هم بود، ولیکمتر از او میپرسیدم. از زندانکه درآمدید چه می کردید؟ از زندان که درآمدم، دنبال کار میگشتم. شرکت نفت که دیگر نمیتوانستم برگردم. رفتم ادارهی حقوقی که آقای دکتر موحد آنجا بود. بعد رفتم سازمان
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2