66 نجف دریابندری و اینجور چیزهاکار میکرد. خی لی آدم نی رومندی هم بود. خالصه به بهانهی آموختن کشتیکج به طرف، رفته پ ی ید ال گردن طرف را با ش طرف گفته مث اینطور یگرفت. آن آدم بی چاره خیال می کرده که دارد به او یاد میدهد، ولی وقتی گردنش را با هر دو دست گرفته که مث ی ال اد بدهد، آنقدر فشار داده که طرف جان به جانآفرین تسلیمکرده. از آنموقعکه ای ن موضوع را شنیدم، متنفر شدم ازش. من آنکسی راکهکشته شده نمیشناسم، ولی ه ی چ فرقی نمیکند. آن آدم هرکی بوده، مأمور ی ا جاسوس ی ا هرچی، فرقی نمیکند. چون من از سروژ توقع ندارمکه بتواند همچی نکاری بکند. آدمیکه اهل ادبی ات و اینجور حرفهاست نبای د بتواند آدم بکشد. یعنی هیچ جور تو کت من نمیرود که کسی که بچههای آربات ترجمه می کند بتواند آدم هم بکشد. ولی ای ن اتفاقی است که افتاده. ای ن است که از او متنفر شدم. به نظرم اص ی ال گ ر ما تو این مملکت همین چی زهاست . مردم به هرکس اعتماد میکنند غیرقابل اعتماد از آب درمیآید؛ به ی ک روشنفکر اعتماد میکنند، آدمکش از آب درمیآید. خب، نت ی جه معلوم است دیگر! ببین، آن موقع ی ک جنگ ال در واقع اع منشدهای بی ن حزب و دولت در جریان بود . شما سرباز که باشی میروی جنگ، اسلحه هم دستت هست، طرف مقابل را هم نمی شناسی ، او هم همینطور، تو را نمیشناسد. ولی شما دو نفر به هم ت ی راندازی میکنید. میزنی د همدیگر را میکشید. آن داستان هم تقریبا همینجور بود . سروژ آدمی بودکه در یک تشکی تیکار میکرد. خب، ال در حزب توده هم قتل ز ی اد اتفاق افتاده. شما برایاینکه ای ن موضوع را بتوانید بفهمید، باید جر ی انات آن سالها را به یاد بیاورید. در واقع، ی ک جنگی بی ن حزب و دولت در پ ی ال ش بود. آن حزب یک تشکی ت قابل توجهی داشت . بعد هم مدعی حکومت بود. می خواست حکومتکند و حکومتکردن هم شوخی نی ست! در حکومت چنین چیزهایی پیش میآید. ای ن استکه به نظر منکار سروژ قابلفهم است . البته ای ن معنیاش این نیستکه به فرض اگر بنده هم بودم می توانستم این کار را بکنم. ولی خب، او ی ک آدمی بود که اینکاره بود. شای د برای ما اصال غیرقابلفهم باشد، اما خب، اینطور ی است دیگر.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2