نجف دریابندری

۹۲ نجف دریابندری گرمانکه در جمع حاضر بود دربارهی سروژ صحبتکرد وگفت اگرچه او در زندان با دستگاه همکاری میکرد، اما همهی اطالعات را به ما هم میداد. می گفت او همچنان آدم صمیمی و دوست مانده بود. ازجمله وقتی فرج الله میزانی دستگیر شد و به خانهی سرهنگ زیبایی رفت و در آنجا با آنها شروع به همکاری کرد، سروژ به ما گفت که قضیه چنین است؛ در موارد دیگر هم همینطور. به نظر گرمان، سروژ آدم بسیار الیق و دوستی بسیار صمیمی بود. صحبت از سروژ سبب شد نجف نکتهی طنزآمیزی بگوید. گفت: این سروژ استپانیان یک برادری دارد به اسم مارسل که پیانیست است و مقیم واشنگتن است . من او را نمی شناختم، تا اینکه یک روز در آمریکا او را به اسم استپانیان به من معرفی کردند. گفتم اتفاقً ا من هم دوستی به اسم استپانیان دارم، سروژ استپانیان. گفت من برادر او هستم. پس از مدتی با مارسل دوست شدیم. مارسل عادت داشت حرفها ی رکیک بزند و هرچه می گفت با فحش همراه بود . یک روز به او گفتم مارسل، چرا اینقدر حرفها ی رکیک می زنی؟ خوب نیست . گفت بله، درست می فرمایید! اما آقای دریابندری، تقصیر من نیست. در تربیت من در زمانکودکیکوتاهی شده! سروژ دائم دنبال حزب توده بوده و ما را تربیت نکرده است! -۴ عبدالرحیم احمدی، مترجم خوشههای خشم ( به همراه شاهرخ مسکوب) و رئیس دانشگاه آزاد ایران پیش از انقالب -5 یادداشت روز جمعه ، ۱۲ آذر :۱۳۸۰ امروز ، طبق معمول، پیش نجف رفتیم. صحبتکسی شد، گفت مثل اینکه او هم فنرش دررفته است. مقصودش این بود که زیاد حرف میزند، اما من مقصودش را ابتدا نفهمیدم. دکتر مرندی که حاضر بود متوجه شد که من داستان را نمیدانم. تعریف کرد که در هزارهی فردوسی که در توس برگزار شد استادان کشورهای مختلف دعوت شده بودند، ازجمله شاعری به نام جمیل هزاوی از عراق آمده بود. کسروی که از مدعوین بود بعدها در مقالهای نوشت کسی از عراق آمده بود که شعر نمیدانست، اما چانه اش مثل فنر ساعتی که دررفته باشد همی جنبید.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2