زنان فراموش‌شده

قبل از شروع این مجموعه روایت از زندان زنان، بیشتر از هرچیز، وفای عهدی است به قولی که به هم بندانم برای نوشتن از زندگی هایشان داده بودم. از دی ماه ۱۳86 که از زندان آزاد شدم تا وقتی که این روایت ها نوشته شوند، ۱0 سالی طول کشید. ماجرای زندگی هرکدام شان را بارها و بارها نوشتم و خط زدم و دوباره از اول شروع کردم. هرچه می نوشتم، نمی توانستم تمام آنچه را در زندان و زندگی با زندانیان زن تجربه کرده بودند، به تصویر بکشم، اما قول داده بودم. قول داده بودم و هربار که یکی شان باالی چوبه دار می رفت، خودکشی می کرد، یا از سرطانی که در زندان به جانش افتاده بود، می مُرد، قولم بیشتر از همیشه روی شانه هایم سنگینی میکرد. باید می نوشتم شان و سرانجام وقتی دیدمکه توان نوشتن از «زندگی»شان را به عنوان یک روزنامه نگار ندارم، «قصه» شان را نوشتم. چشم هایم را بستم و فکر کردم همه زندگی هایی که این زن ها در دوسوی دیوارهای بلند زندان پشت سرگذاشته اند، فقط یک قصه بوده. بخش اول این کتاب، با عنوان «هشت زن، هشت روایت»، داستان های زندگی هشت زنی استکه در 45 روز بازداشتم در اوین، با آنها هم بند بودم. به غیر از راحله زمانی و راحله ذکایی، هیچ کدام از اسم ها واقعی نیستند و

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2