زنان فراموش‌شده

۱۳4 زنان فراموششده روان گردان و تزریق هروئین، مرا در بیمارستان روزبه، بخش روانی ها بستری کردند. دیگر هیچ تعادلی نداشتم، با هرکه دعوایم می شد، خودم را با شیشه می زدم و با آتش سیگار تمام دست های خودم را می سوزاندم. به مدت یک ماه در بیمارستان بستری شدم، اما غافل از آنجاکه همه چیز را از دست داده بودم و دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود. یک روز بر اثر خماری زیاد مواد، راهی به جایی نداشتم و با سرنگ مشترک دوستم تزریق کردم. در همان جا خون آلوده به خود را با مواد تزریق کردم و باعث شد که به بیماری اچآی وی مبتال شوم. انجمن معتادانگمنام را پیداکردم و وارد انجمن شدم. در آنجا به خانمی اطمینان کردن و شب را در خانه وی سرنمودم ، غافل از آنکه خانه ی او جای معتادان و فروشندگان مواد بود. مأمورها ریختن در خانه و ما را همگرفتند. االن به مدت ۱5 روز است که در زندان به سر می برم و بی خبر از هرجا، احساسکردم جای بدی برای من آواره یکارتون خواب در به در نیست. ولی از خدا می خواهمکه زودتر بروم و دیگر به اینجا برنگردم. به امید روز آزادی همه زندانیها

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2