زنان فراموش‌شده

28 زنان فراموششده الت بر ا شک ی بچهام نباید بهکسی حساب پس بدم.» سال سوم دانشگاه بودکه شوهرش، پایش را در یک کفشکردکه باید برویم ترکیه، پناهنده شویم تا بفرستندمان اروپا. بیکار بود و پدرش خرج شان را میداد و شنیده بود که برسند اروپا بهشان خانه و حقوق پناهندگی میدهند : «هرقدر اصرار کردم که من نمیام و از آوارگی توی دیار غربت با یک بچهی کوچک میترسم، گوشش بدهکار نبود. گفتم اگر میخوای بری طالقم بده و تنها برو. جواب شنیدم که ما رسم طالق دادن نداریم و اگه نیای بچه رو با خودم میبرم. بعد از چندباری که اعتراضکردم وکتک خوردم، وقتی دیدم واقعا میخواد بچه رو با خودش ببره و دستم به جایی بند نی ست، باهاش رفتم.» ترک ی ه که بودند، فهمیدند گلنار ناراحتی قلبی دارد و اگر سریع عملش نکنند، میمیرد . شوهرش هزینههای سربه فلک زدهی عمل در ترکیه راکه دید، باألخره رض ای ت داد نسرین با بچه برگردد ایران و خودش همان جا ماند.گلنار باید عمل میشد و نسرین وقتی به هردری زد نتوانست پول جورکند، یکی از کلیههایش را فروخت که پول عمل بچه اش را بدهد. بعد هم با باقیماندهی پول کلیهاش وک ی ل گرفت و بعد از دو سال دوندگی ال توانست ط ق غیابی بگیرد. دخترش ال زنده مانده بود و خودش آزاد شده بود، اما حا کل عشیره به خونش تشنه بودند: «اولین زنی بودم که در کل فامیلمون طالق گرفته بودم، اونم از پسرعمویی که خواهرش عروس مون بود. میگفتن تو سنت عشیره را شکستی و ما رو بیآبرو کردی. حتی خواهر و برادرهام هم من را به خونهشون راه نمیدادن و میگفتن تا برنگشتی به شوهرت، اسم ما رو نیار . دستگلنار را گرفتم وگفتم میرم تهرون.گفتن اگر رفتی دیگه هیچوقت برنگرد.» تنها کسی که کمکش کرد، خالهی پیرش بود که دور از چشم بقیه پول دو هفته اتاق گرفتن در مسافرخانه را به او داد. دو هفته تمام نشده، در یک خیاطخانه کار گرفته بود و چند هفتهای شب ها هم همانجا میخوابیدند تا أل با خره یک زیرپله برای اجاره پیدا کرد. یک اتاق کوچک که فقط برای پهن کردن دوتا تشک جا داشت و یک گوشه اش اجاقگاز گذاشته بودند. کم کم چند تا شاگرد خصوصی هم پیدا کرد و بعد از تمام شدن کار

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2