هشت زن، هشت روایت ۳۷ به ال خاطر دعواها و خ فهای توی زندان به حبسش اضافه شده بود،چند سالی هم به خاطر مواد مخدری بودکه توی وسایل یکی از زندانیها پیداکرده بودند و اگر او نصفش را به گردن نمیگرفت، رفیقش را اعدامش میکردند. روی هم رفته ۱۳ سال حکم داشت و هشت سال دیگر باید پشت دیوارهای زندان میماند. هنوز حکمهای حبسی که به خاطر لوطیگری و تخسبازی گرفته بود تمام نشده بود که سیاسی هم شد و یک سالی هم به خاطر آن برایش حبس بریدند. میگفتند بعد از انتخابات 88 که سیاسیها را فرستاده بودند بند عمومی، راحله پ ای تلفن خبر زندانیهای تازه وارد و ممنوع از تماس را به خانوادههایشان و خبرنگارها میداده و برای همین به تبلیغ علیه نظام متهم اش کرده بودند. اولین بارش نبود اما. همان روزهایی که در زندان دیدمش همکلهاش بوی قرمهسبزی میداد. از کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز شنیده بود و دلش میخواست بیشتر بداند. با ذوق و شوق از کمپین میپرسید و شبها میرفت بر ای زندانیهای دیگر از حقوق زنان و کمپین تعریف میکرد. طوری که وقتی در تلویزیون گفتند که مجلس میخواهد برابری ارث زن و شوهر را بررسیکند، صد ای کف و سوت زنهای زندانی بند را پر کرد. همان روز بود که دوان دوان آمد و گفت: «از اون بیانیه هاتون نداری؟ بچهها میخوان امضا کنن.» بعد هم اینقدر أل اصرار کرد که با خره بیانیه کمپین یک میلیون امضا را برایش نوشتیم. کاغذ را گرفت و چند ماه بعد، یک خرس عروسکی از زندان فرستاد بیرون و پ ی غام داد که توی شکمش بیانیهکمپین را با 40 امضا از زندانیهای اوین گذاشته است. بعد از آن تا مدت ها هیچ خبری از او نداشتم. نمیدانستم کتابهای درسی که سفارش داده بود به دستش رسید یا نه؟ خبر نداشتم که وقتی خسته و کوفته از کارگاه عروسکسازی زندان به بند برمیگردد جان درس خواندن هم دارد یا نه؟ میدانستم که مجبور استکار کند و م ی القات ندارد و همان ۱0 هزار تومان ماهانه برای روزی هشت ساعت کار درکارگاه، تنها پولیست که برای تلفنکردن به پسرش و سیگار و یکی دوتا تن
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2