زنان فراموش‌شده

50 زنان فراموششده افتادند به کتککاری و سیمین خانم هم زنگ زد به پلیس و همین نیم ساعت پ ی ش رفتند ک ی. النتر پنج روز بعد عذرا با دست شکسته برگشت زندان. گفت: «پنج روز آزگار موقتی توی ال بازداشتگاه وزرا بودم و ا ن نای تعریف کردن ماجرا را ندارم. فقط ای نو بگمکه یارو دست بردار نیست و زندان برام امنتره.» فریاد زیر آب فرد ا صبح، آفتابکه بزنه بعد از این همه سال باالخره بهرام رو میبینم. اما اگه نیاد چی؟ یا اگه بیاد ولی بگه دیگه نمیخوام ببینمت و برو دنبال زندگیت چی؟ نه، اینکارو با من نمیکنه ینکه ال قبل از ا . اص طناب را از دور گردنم باز کنه، ازش میپرسم . اگه دیگه منو ن خواد، همون بهتر که خودش بزنه زیر چهارپایه. پریروز ال که صدام کردن دفتر زندان و اب غیهی اجرای حکم را دادن دستم، هنوز باورم نمیشد که ماجرا جدی شده باشه. تا همین عصر ی که گفتن باید بر ی انفرادیهای پایین، فکر میکردم این بار هم عقب میافته . مثل اون سه دفعه قبل. هرسه بار روزنامهها تیتر بزرگ زده بودن که «مهناز این چهارشنبه اعدام میشود.» ای ن بار اما فرق میکنه . خودم خواستمکه تکلیفم را روشنکنن. ۱2 ساله که توی این خراب شده نگه داشتنم و دیگه طاقت ندارم. بریدم. از قیافهم هم معلومه. کی ال تا حا منو این ریختی دیده بود؟ با موهای دو رنگی که ریشههای سف ی دش زده بیرون، مانتو شلواری که به تنم زار میزنه و ابروهای پر شده و روسر ی چروک؟ به آقای سعیدی، وکیلم گفتم نامه بنویسه به قوه قضاییه که حکمم را بفرستن اجر ای حکم و بگه که خودم میخوام حکم اجرا بشه. هرچی گفت دختر، اعدامت میکنن و بیشتر فکر کن، گوش به حرفش نکردم. بهرام همه ش داره دست دست میکنه. این عمر منه که داره توی زندان تلف میشه. ببینه که همه چیز جدی ال شده و واقعا دارم میرم با ی دار، دست میجنبونه و باالخره از خونوادهی زنش رضایت میگیره . خودش قول داده. هزار بار. اونم هنوز

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2