86 زنان فراموششده هم صداش را ببره و هم تنبیه بشه. به ننهمنغریبم بازیش نگاه نکنید الکی شلوغشکرده بهخدا.» م ی ن ا که حاال اشکش بند آمده بود، فقط میگفت : «من شلوغ نکردم، اینا منو زدن، جاش هم مونده، دربیارم همه ببینن؟» بعدش دوباره زد زیر گریه و هرچی بقیه بهش گفتن که از اولش درست تعر ی ف کنکه چی شده، وسطگریههایش فقط یک سریکلمههای بریده بریدهی ب ی سر و ته، تحویل میداد. زنهاییکه مینا را از زیر دستکتی و فتانه بیرونکشیده بودند، اماکوتاه بیا، نبودند. 20 -۱0 نفر ی جمع شده بودند وسط راهرو و اینقدر شلوغش کردند که مأمورهای زندان، فتانه وکتی را بردند دفتر رئیس زندان. زندانیها میگفتند «ایندو تا به مینا نظر دارن و اگر کاری نکنین دوباره مثل ماجرای آریانا میشه.» آریانا، هم خوشگلتر از مینا بوده و هم خل وضع تر. خاطرخواه زیاد داشته و به هیچ کسکه پا نمیداده هیچی، اگر جایی بند و بساط تریاک وکراک و شیشه میدیده، لو میداده و همه جا را پر میکرده کهف ی الن داره مواد میکشه. چند باری سر همین کارهایش حسابی کتک خورده بود. آخر سر هم جسدش را توی توالت پیدا کرده بودند. دارش زده بودند. با روسری خودش. به خانواده اشگفتند که خودکشی کرده. زندانیها میگفتند میدانیم کهکار کی بوده و قبلش چه ب یی ال سرش آوردهاند. هیچ کس اما چیزی بیشتر از این نمیگفت. آم ی جان میگفت: «اینجا که قانون و مأمور درست و حسابی نداره و همه دنبال انتقامن، با این بساطی ال که ا ن مینا راه انداخته بعید نیست ب یی سرش ال بیارن.» میگفت: «اینجور وقتا آدم باید زرنگ باشه و داد و هوار راه نیندازه . آخرش زندانبانها میرن و در رو قفل میکنن و ماییمکه اینجا میمونیم.» کت ی و فتانه برگشته بودند داخل بند و عربده میکشیدند که همهی این حرف ها تهمت است. یکی از زنها میگفت : «خودش صبح مینا را از زیر لنگ و پاچهشان بیرونکشیده.» میگفت: «موهای مینا هنوز توی چنگ فتانه بودکه خانم صمدیان رسید.»
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2