زنان فراموش‌شده

راوی زندانی است ۹۳ هم بودنمان جایی برای ترسیدن نمیگذاشت. این بار اما همه چیز فرق میکرد. ثبت مشخصاتم در بخش اداری زندان که تمام شد، تحویل همان سرباز اولی دادندم وگفتند «ببرش .»20۹ جلو ی 20۹ که رسیدم، تصویر صف ۳۳ نفریمان پشت همین در جلوی چشمم بود: مأمورها یکی یکی به ما چشم بند میدادند و بچهها یکییکی اعتراض میکردند و میگفتند : «چشم بند غ ی رقانونیه و حق ندارین به ما چشمبند بزنین.» در راکه باز کردند، تصویرها و صداها محو شدند. من بودم و نگهبان پیری که از همان بازداشت ۱۳ اسفند یادم مانده بود و چشمبندی که تا به خودم بیایم، محکم روی چشمانم بست. چند ساعتی که گذشت و در راهرو منتظر نگهام داشتند، گفتند جا نداریم. باید به بند عمومی بروی. جا بهانه بود. صبح، در دادگاه انقالب، بازپرس پرونده، با نیشخند و تمسخر گفته بود: «میفرستمت بند عمومی که هم حالت جا بیاد و هم تحقیقاتت در مورد زنان رو تکمیلکنی.» با اینکه سومین بار بود که به بند زنان اوین میرفتم، مثل آدمی بودم که بار اولش است، وارد زندان میشود . هم ترسیده بودم و هم حیران بودم. بار اول، روزنامه نگار ی بودم که رفته بودم تا از بند نسوان گزارش بنویسم و دبیرسرویسم به من گفته بود ای کاش لید گزارشت را با درهایی که یکی یکی پشت سرت قفل میشد شروع میکردی . آن روز اما درها را پشت سرم قفل نکرده بودند، میدانستند که چند ساعتی بیشتر آنجا نیستم. ای ن بار اما، همه چیز همانطوری بودکه دبی رسرویسم خواسته بود تاگزارشم با آن شروع شود. از بند 20۹ که انفرادیهای مخصوص زندانیان سیاسی زیر نظر وزارت اطالعات است تا بند عمومی زنان که مجرمان عادی و گاه سیاسیهایی که بازجوییشان تمام شده یا در حال گذراندن دوران محکومیت هستند را نگهمیدارند، 200 قدم بیشتر نیست. از 20۹ که با همان نگهبان پیر به جلوی ساختمان بند عمومی رسیدیم، ال هفت تا پله را با رفتیم و یک در بزرگ آهنی بود. نگهبان 20۹ که من را تحویل یک زن چادر مشکی به سر داد، اول ی ن در، پشت سرم قفل شد. مأمور زن، همانی بودکه اسفند سال قبل، من را

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2