133 های تن توسنی خیزیدکایندم با بهاءظاهرشده وجهخدا بنگر بهصد لطفوصفا، آن رویروشنچونشفق جنان یعنیزخلاقزمانشد اینجهانخرم ایمهان! معدومشد لیلغسق ، روز قیام است آمد زمان راستی،کژیشد اندرکاستی خواستی از عدل و قانون و نسق آنشد که آن می شد از میانجور وستم، هنگام لطفاستوکرم جایهر سقم،شدجانشین قوتو رمق ایدون به علمحقیقیشدعیان،شدجهلمعدوم از میان برگو به شیخ اندر زمان، برخیز و بر هم زن ورق بود ارچه عمریواژگون، وضعجهان ازچندوچون هانشیر آمدجایخون، باید بگردانیطبق اندازِ ملل،ظاهرشدهشاه دول گرچه به لکن به لطفلم یزل، برهاند از ایشانغلق دهد: بدعتیکه شعر از آن گوییمکه اینشعر خبر از آغاز «نو»یی را می می کند. این «نو» اما هنوز هایظلمت تعبیر می به آشکارگی وجه حق از پس پرده داد. متحقق نشده، چراکه اگر متحقق شده بود، شاعر صلای آغاز آن را نمی ی از همین ها توان برگردان بودند. شعرهایطاهره را می همگان از آن باخبر می مضمونصلایآغاز یک«نو»خواند. اینآشکارگی حقیقتینو یا بدعتبه یک شد: معنا در زمان خود ورق دیگری بودکه در دفتر دینگشوده می علمحقیقیشدعیان،شدجهلمعدوم از میان برگو به شیخ اندر زمان، برخیز و بر هم زن ورق
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2