145 های تن توسنی بودسویتوام راز نهانی که زانمهستعیشوکامرانی ای یارجانی شدمچون آشنا یتو به بزمخالی از بیگانه ایمشکمویم ایماهرویم ایشهریارم یار تویی ... گوید: تا آنجاکه در پایانشعر می شده هر مویزلفتیککمندم که برعشقتوکرده پایبندم ایدلبر بالابلندم شدم یتو یفتانه هلاکازغمزه چونپادشاهیگاهینگاهی ایشهسوارم ، بر این اسیرت
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2