155 سخن پایانی شد، مانند کسیکه طاهره]کشته می [ «... بعدازظهر روزیکه شب آن خبر داشته باشد، از بالاخانه به زیر آمد. خود را تنظیف نموده بود و تغییر خواستمانندمسافری یکانعذرزحمتمی لباسداده بود... از اهلخانه یکان عادت که در شرف حرکت است. با کمال خرمی و انبساط اوایل غروب به کرد و ابداً با کرد و آهسته چیزی تلاوت می همیشگی در بالاخانه حرکت می 1 داشت.» کسیصحبتنمی های یواپسینازرویسروده توانبهکلماتیاز آن«تلاوت» یا زمزمه آیا می ای گونه شاعر در زمان حیاتش دست یافت؟ محمد مختاری در شعر خود به دادن همچون یک انگیز واپسینکلمات در ذهنش را به هنگام جان شگفت ای با خود، چنین پیشگوییکرده است: گویی درونی، زمزمه تک کشم یتنخود می دستیبه نیمه مالم هایمرامی چشم آورم یاد می دشواری به اندامم را به دهد: هایممی ام لرزشیخفیفبه لب خَنجیدرونحنجره ناممچه بود؟ اینجاکجاست؟ لغزانم دستی به دورگردنخود می خواسته استلهکند سیبگلویمراچیزیانگار می لهکرده است؟ گردم ایآیینه می دنبال تکه یزباله به درکپه ماند چشممبهرویدیواریزنگاربستهمی .۷۴-۷۱ قرةالعین. صص ی طاهره ی تاریخی درباره چهار رساله 1
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2