23 شبح یک نام گوید و ما تخلصدر بیت پایانی آن آمده، آیا این «خاقانی» استکه سخن می های آنکاخساسانی؟شکوهی خواند یا ویرانه را وشاعر را نیز به عبرتفرا می ی یادهای نهفته در خودش: ی تاریخی در زوال؟ زبان با همه رفته ازدست یعبرتکن خاقانی ازیندرگه، دریوزه تا از پستو زین پس، دریوزهکندخاقان دهیم، چه نسبت یا و اگر سرایش این قصیده را به خاقانی نسبت می کننده و شاعر در فضایی از یک یی میان منشأ آن صدای خطاب ها نسبت روستکه بحث از تخلص همچون یک نام «تخلص» برقرار است؟ ازاین تر، رود و در چهارچوب نظری کلی از حد چهارچوبی صرفاً بلاغی فراتر می آورد. از اینجاست، از شده را پیشمی ی نسبتسراینده با سخنسروده مسئله کوشیم به شعر طاهره نزدیک ی تلاقیسراینده و سروده استکه می این نقطه شویم. پیش از طرح نظریِ نسبتسراینده با سروده، اما نخست ببینیمکه در اتکاهستند شناسانه قابل شناختیتاکجا تتبعاتنسخه همانچهارچوبروش ویژه یک متن شعری به یکشاعر، ما را توانند در اصالت تخصیص به و می یاریدهند. وجویی برای توانجست یشعر، اهمکوششناقدان نُسَخ را می در زمینه ایاز آثار به یکشاعر با یکتخلص، یافتناصالتانتسابیکاثر یا مجموعه های سخندیگر، به یکنامخاصدانست. از اینرویکردکه اغلببا روش و به ی همان نحوی ادامه شود، به می به نقد نسخ پرداخته اصطلاح علمی نو و به بینیمکهکیستیشاعر با تخلصاو یکیگرفته نویسان قدیم را می ذهنیتتذکره شود: شاعر ارباب تخلص و لاجرم ارباب سخن خویش است. از این می رویکرد فرض بر این استکه روایتی از یک شعر هستکه اصل است. این
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2