26 شبح یک نام کاهد بلکه تنها ازشاعرانگیمتنمی ایهستمکه...که نه ایم: منمثلنی درآورده خوانی ندارد: «همچو نی زهری و تریاقی با ابیات پس از آن در اشاره به نی هم که دید...» یا آنجاکه از زبان نیهمچون موجودیتی در خود و مستقل از شاعر تر اینکه در این تصحیح با اند...» مهم شود: «کز نیستان تا مرا ببریده نقل می زبانی بیان شاعرانه ای از خود شعر و از زبان بی ی نی (استعاره تبدیل استعاره به یکتشبیه نازل، مضمون فراقکه اساسمحاکاتشعری 11 تعبیر حافظ) به خدمتحدیث نفس ای به صورتوسیله مولوی است از آنگرفته شده و نی به سطحیشاعر درآمده است.گفتنی استکه هر دو نسخه به اصطلاح از «اقدم ی اساسکار روند. اما چرا نباید تصورکنیمکه در نسخه نسخ» به شمار می تربهتقریرمولویدسترسی تریانزدیک ایمنقح نیکلسن،کاتبنسخهبهمسوده وچرا بر قدمت نسخه، چون توان این تأکید بی لحاظ نظری می داشته است؟ به همچون ملاکی نهایی در سنجش اصالت سخنی شعری را ناشی از یقین تنهاحضورشاعر در یسرایشمعینبرایسخندانستو نه مصححبه لحظه دانیمکه مولویمثنوی آن لحظه، بلکهحضورکاتبنسخه نیز درکنار او. اما می کرد و آنها بیانات نوشت، بلکه در حضور خواص نزدیکش تقریر می را نمی های تحریرشده واصلاح مسوده کردند. بازبینی و حک شعری او را تحریر می که نقل شده، دستخود مولوی امری بسیار محتمل است. حافظ نیز چنان به برْد و آنها را دستخود باگذشت زمان دست می های تحریرشده به در نسخه ویراست. می که اشاره شد، عرفادبی تخلص، تعریفثابتی از نگاهی تاریخی، چنان خصوص هایمختلفشعر فارسی نداشته است. بسیاریشعرها و به در دوره ایم. ی همین بحث مثال آورده نگاه کنید به بیتی از حافظکه در ادامه 11
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2