51 شبح یک نام بیان دیگری اما نزدیک در فرادهشادبفارسی نیز(فردوسی وحافظ) به خوریم. فوکو بیانی از نسبتمذکور به ایننسبتمرگو یاد، نویسشو نام برمی راندن مرگ شود: «بیرون گو یادآور می را از نگاهی شرقی در مثال شهرزاد قصه یعرب... . اما اشتا صبح برایخلیفه گوییهرشبه ی زندگی» با قصه از دایره زبان تمثیل در هم نه به شک او از بیان دیگری از نسبت مرگو نویسش، آن بی بیانصریحشعریدر فرادهشادبفارسی آگاهی نداشته است. قصه، بلکه به در این فرادهشسراینده سخن را، نویسشرا، همچونکنشی آگاهانه در برابر تعبیرحافظ) تا با فراگذشتنازمرگ، نهد(همچونیادگاریازخود، به مرگمی درکسوت یک«نام» بار دیگر در سخن زنده شود: یجهان حافظسخنبگوکه برصفحه این نقشماند از قلمتیادگارعمر شاعر 34 نام زیستن» (تعبیری ازشاهرخمسکوب) تنمردنو به در این«به تنها در شود. چنین است در شاهنامهکه «سخن» نه در سخن بار دیگر زاده می تر، در برابر مفهومیگسترده برابر مرگشاعر به تن خویش،که در برابر مرگ به شود: گیر یکفرهنگ، نهاده می مرگ دامن ام نمیرم از این پسکه من زنده ام که تخمسخنرا پراکنده توان به نگرششاعری از این نگرشدر فرادهش ادبکانونی فارسی می صدا شد که «حیاتنویسشدر همین معاصر و مدرن برگشتو با رؤیاییهم نویسد،حذفاو،حذفامضای او... این که می حذفاست،حذف[مرگ] آن .۲۱۸ . تهران: نشر نی، صارمغان مور )۱۳۸۴( ، شاهرخ مسکوب 34
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2