فصل دوم ی پار لاشه ایکه قاب ندارد، مثل ای از نام. منظره چهره منظری از نام است. یا منظره ناپذیر خورد، و با نام، جدایی ی نام است،که چهره را می امضاکه منظره ایتنهاکه اطرافندارد. ماند. منظره می ی پنهانحرف چهره-یدالله رؤیایی، کوشیم در اینجا گوید، اما می که رؤیایی می چهره منظری است از نام، چنان را در منظری از یکچهره بازبخوانیم؛ منظریگشوده به یک زندگی، به نامی یکعصر، به تاریخیتیکمتن، منظریکه اما اطراف(قاب) ندارد: تخلصی صورت یک امضا در متن، باز درون یا در پای متن… رسوخ گذشته در آینده به تعبیررؤیایی... . به ایاکنونودر اینجا نامطاهره را همچونموجودیتینظری(شاعر، لحظه ای،تجربی(آمپریک)، نامه گذاریموآنراهمچونهویتیزندگی مؤلف)کنارمی ای نامه ایِ زنیکه او بود. این واقعیتزندگی نامه کنیم: واقعیتزندگی مرور می توان گیردو نمی در برابرموجودیتنظریاودرمتن،همچونسراینده قرار نمی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2