عبدالبهاء در کتابخانهی جِی. پی. مورگان
جی. پی. مورگان (۱۸۳۷ - ۱۹۱۳) یکی از ثروتمندترین و مقتدرترین سرمایهداران آمریکا و صاحب بسیاری از مهمترین صنایع و شرکتهای آمریکا در زمان خود بود. او مجموعههای هنری و کتابهای خطی نفیسی هم داشت، از جمله آثار مولانا و حافظ، که در کتابخانه مجللاش در نیویورک نگهداری میکرد. وقتی عبدالبهاء در نیویورک بود، جی. پی. مورگان از او دعوت کرد که در کتابخانهاش به دیدار او برود.
شامگاه دوشنبه 18 نوامبر 1912 خودرو حامل عبدالبهاء کنار خانهی شمارهی 33 خیابان سیوششم شرقی در مرکز شهر نیویورک توقف کرد. عبدالبهاء در هوای خنک شب به پیادهرو پر از گِلوشل قدم گذاشت و از پلکان عریضی بالا رفت که در دو سوی آن تندیسهای مجلل مرمرین صورتیرنگ دو مادهشیر آشوری به نامهای «حزم» و «سعادت» به چشم میخورد. این پلکان به رواق ویلایی منتهی میشد که در منهتن با الهام از معماری دوران رنسانس ایتالیا بنا شده بود.
این بنا را معمار نامدارش، چارلز فالِن مککیم، باب طبعِ مشکلپسند جِی. پیِرپونت مورگان ساخته بود.
مورگان مغرور و تندخو بود و همه از او میترسیدند. این صفات او در عکسی که ادوارد استایکِن، عکاس پرآوازه، در سال 1903 از او گرفته پیداست. در چشمان خشمگیناش، و بینی بزرگش که بر اثر بیماری پوستی مزمنی متورم و بنفش شده است. دشنهای هم در دست چپش دیده میشود - شاید هم بازتاب نور از دستهی صندلی است که به شکل دشنه به نظر برسد.
ابهت جسمانی مورگان نماد سلطهی فراگیر او بر اقتصاد کشور بود. عبدالبهاء نیز همچون میلیونها آمریکایی از قدرت وی آگاه بود. او با یکی از کشتیهای مورگان به نیویورک سفر کرده بود؛ شبها بعد از شام زیر نور لامپهای مورگان با دیگران صحبت کرده بود؛ در واگنهای قطار مورگان آرمیده و از پلهای فولادی مورگان گذر کرده بود؛ اخبار سفرش در روزنامهی نیویورک تایمز، که مورگان در آن سرمایهگذاری کرده بود، منتشر شده بود؛ پیامهای تلگرامی از مراکز وسترن یونیون، که هزینهاش را مورگان تأمین میکرد، فرستاده بود، آن هم از طریق خطوط تلگرافی که از مس مورگان ساخته شده بود؛ و همچون دیگر اهالی نیویورک در سال 1912 شاهد سر به فلک کشیدن «بنای وولورث» در برادوی بود، بلندترین ساختمان دنیا که توسط یکی از شرکتهای مهندسی عمران مورگان بنا شده بود.
آن شب، غول وال استریت عبدالبهاء را برای گفتگویی خصوصی به کتابخانهی شخصیاش دعوت کرده بود. عبدالبهاء از درهای برنزی بزرگی عبور کرد و به این عمارت مجلل، که سقفی گنبدیشکل داشت، داخل شد. همه جا پر از مرمر و نقشونگار بود. گچهای آبی و سفید سقف گنبدیشکل با نقاشیها و برجستهکاریهایی تزئین شده بود که هنری سیدونز ماوبِرِی، نقاش آمریکایی، در آفرینش آنها از رافائل، نقاش ایتالیایی صاحبنامِ دوران رنسانس، الگو گرفته بود. دیوارنگارههای بالای ورودی اصلی و بالای درهای اتاقهای شرقی و غربی ملهم از آثار پینتوریچیو، نقاش ایتالیایی معاصر رافائل، بود، با تصاویری از عشاق افسانهای حماسههای رمی و یونانی، رمانسهای آرتوری، کمدی الهی دانته و اشعار تغزلی دوران رنسانس.
مورگان در «اتاق غربی»، اتاق مطالعهی اعیانی بزرگش، با مهمانان دیدار میکرد. به قول دامادش، کسی نمیتوانست مورگان را واقعاً بشناسد مگر این که او را دیده باشد با سیگار سیاه بزرگی بر لب، آرام جلوی شومینه نشسته و زیر سقفی مزین به قابهای چوبی سولیتِر[1] بازی میکند، در اتاقی که دیوارهایش را کاغذ دیواری ابریشمی قرمز پرنقشونگاری پوشانده بود.
اما آن شب مورگان غایب بود. به عبدالبهاء گفتند که مورگان گرفتار مسئلهی تجاری عاجلی شده و نتوانسته برای دیدار با او به کتابخانهاش برود. عبدالبهاء را به «اتاق شرقی» راهنمایی کردند، تالاری به ارتفاع نه متر که انبوهی از کتابها و نسخههای خطی کمیاب را در سه طبقه قفسه از سقف تا کف در خود جا داده بود. مککیم پیشبخاری ایتالیایی مرمرین پرزرقوبرقی را در این اتاق نصب کرده بود. دیوارِ پشت این شومینه مزین به فرشینهای فلاندری از دوران رنسانس بود که «پیروزی آز» نام داشت.
کتابخانه و موزهی جی. پی. مورگان - نیویورک
چند سال بعد، وکیلی از ایالت نیوانگلند در نامه به عبدالبهاء نظر او را دربارهی ثروت و نیز تسهیم سود میان کارفرمایان و کارگران جویا شد. عبدالبهاء پاسخ داد که تعالیم بهائی ثروتاندوزی شدید و بسیار بیشتر از مقدار ضروری را مجاز نمیداند. او دربارهی مورگان نوشت، «مورگانِ شهیر که 300 میلیون ]دلار[ ثروت داشت و شب و روز بیقرار بود و دمی نیاسود از مواهب الهی جز اندکی بهره و نصیب نبرد...او این عبد را به دیدار از کتابخانه و صرف شام در خانهاش دعوت کرد. به کتابخانهاش رفتم تا کتب شرقیاش را ببینم اما...دعوت به صرف شام را نپذیرفتم. مشتاق بود که در کتابخانه او را ملاقات کنم اما به علت گرفتاریهای کاری از حضور بازماند و از این فضل محروم شد. اگر چنان ثروت انبوهی نداشت شاید میتوانست حاضر شود...ثروت برایش مایهی دردسر بود و نه علت آسودگیخاطر.»[2] در یکی از آثار دیگر خود، عبدالبهاء چنین مینویسد: «ثروت اگر بینهایت شود شخص صاحب ثروت در زیر حمل ثقیل افتد و در غایت زحمت و محنت افتد و ادارهی دائرهی ثروت مفرطه بسیار مشکل شود و قوای طبیعی انسان مضمحل گردد.» البته او به برابری کامل هم عقیده نداشت و بر «اعتدال» تأکید میکرد. به نظر عبدالبهاء، اعتدال به معنی تسهیم سود میان کارفرما و کارگران بود: «باید نظامات و قوانینی گذاشت که گروه عمله اجرت یومیه از صاحب فبریک بگیرند و شرکتی در ربع و یا خمس منافع به اقتضای وسع فبریک داشته باشند.»
در پسِ ابهت ظاهری مورگان، مردی گوشهگیر، خجالتی، ساکت، و مستعدِ افسردگی پنهان بود که به استحکام شخصیت خود اعتقادی راسخ داشت. به قول ادموند موریس، زندگینامهنویس تئودور روزولت، «تنها کافی بود که ]مورگان[سرِ بزرگش را یک بار تکان دهد تا پنجاه میلیون ]آمریکایی[ آسودهخاطر شوند.» در دورانی که هنوز چیزی به اسم «بانک مرکزی» به وجود نیامده بود مورگان دو بار مجبور شد که اقتصاد آمریکا را نجات دهد، بیدرنگ دهها میلیون دلار فراهم کند و تصمیمهایی بگیرد که میتوانست زندگی هزاران نفر را نابود کند. در بحران مالی سال 1907وقتی سرمایهگذاران برای بیرون کشیدن سپردههای خود به «نیکِرباکِر تراست»، یکی از معتبرترین بانکهای نیویورک، هجوم بردند مورگان از سقوط این بانک جلوگیری نکرد و گفت، «نمیتونم باز سِپر بلای همه باشم.»
بِلّه دا کوستا گرین، کتابدار مورگان، چنین نوشته است: «نمیدانم غیر از من چند نفر دیگر از تنهایی محض او خبر دارند؟» شاید هیچ کس به اندازهی او مورگان را نمیشناخت: «به نظرم او ]مورگان[ همیشه رنجور است...همواره با این واقعیت تلخ روبروست که در ازای مهر و محبتِ کمیابش چیزی عایدش نمیشود. هر چه دارد، میدهد و در عوض چه به دست میآورد؟ فقط پول و قدرت جهانی ناشی از آن.»
یکی از کارمندان مورگان کتابهایی را روی میز گذاشت تا عبدالبهاء آنها را ببیند. وقتی عبدالبهاء از تماشای کتابها فارغ شد در دفتر ثبت اسامی مهمانان برای مورگان دعا کرد:
«ای پروردگارِ پرعطاء!
فیالحقیقه این شخصِ شهیر بسیار به نوع بشر خدمت کرده، او را در ملکوتت عزیز و سربلند فرما؛ در هر دو جهان، کامران و شادمان نما، مؤید بر خدمت به وحدت عالَم انسانی کن، و در بحر عنایاتت غوطه ده. عبدالبهاء عباس.»[3]
یکی از خبرنگاران اسوشیتدپرس که آنجا بود گزارشی نوشت که فردا این خبرگزاری آن را از طریق همان خطوط تلگراف مسی مورگان به سراسر کشور فرستاد.
این گزارشگر عبدالبهاء را «روشنفکر ایرانی» خواند و افزود: «دیروز عبدالبهاء در دیدار از کتابخانهی جی.پی. مورگان در خیابان سیوششم شرقی از او به عنوان کسی یاد کرد که «بسیار به نوع بشر خدمت کرده» است.
برگردان و بازنویسی: عرفان ثابتی
جاناتان منون سردبیر سایت «239 روز در آمریکا» و نویسندهی زندگینامهی سارا فارمر (1847 -1916) است. این مطلب برگردان بخشهایی از این مقالهی اوست:
Jonathan Menon, ‘The Trouble with J. P. Morgan’s Millions’, BahaiTeachings, 19 November 2012.
[1] نوعی بازی یک نفره با یک مهره روی یک صفحه. [م.]
[2] به علت عدم دسترسی به اصل فارسی نامهی عبدالبهاء، ترجمهی انگلیسی آن را به فارسی برگرداندم. [م.]
[3] عبدالبهاء این دعا را به فارسی نوشت و امضا کرد. دکتر امین فرید، از همراهان او، ترجمهی انگلیسی این دعا را در همان دفتر نگاشت. آنچه خواندید، برگردان فارسی ترجمهی فرید است. [م.]